لطیفه های آموزنده تاریخی
۱- نصیحت شیخ انصاری
شیخ مرتضی انصاری از علمای بزرگ ادرود است. روزی از یکی از شاگردان خود پرسید: چرا دیروز در جلسة درس حاضر نبودی؟
شاگرد جواب داد: کار داشتم.
شیخ فرمود: از این پس به درس نگو کار دارم به کار بگو درس دارم
بقیه را در ادامه ببینید
۲- حاضر جوابی مدرس
روزی رضاشاه از روی شوخی دست بر جیب مدرس گذاشت و گفت: آقا عجب جیب بزرگی دارد!
مدرس در حالی که تبسم میکرد گفت: بله جیب من بزرگ است ولی ته دارد. این جیب شماست که ته ندارد
3- کاندیدای نمایندگی
شخصی میخواست وکیل مجلس شود قبل از آن که در انتخابات به پیروزی رسد مردم با او سخن میگفتند و سؤال میکردند.
شخصی از او پرسید اگر شما در این دور انتخابات به مجلس راه یابید چه کار خواهید کرد؟ کاندیدای نمایندگی مجلس پاسخ داد: من از این لحاظ نگران نیستم، آنچه مهم است این است که اگر انتخاب نشوم چه کار خواهم کرد!
4- پرخوری
«بنان طفیلی» از مشاهیر ظرفا است که به شکمپروری و پرخوری معروف بود. از او سؤال کردند: از آیات قرآن کریم کدام را بیشتر دوست داری؟
بنان جواب داد: از آیه «ما لَکُمْ أَلاَّ تَأْکُلُوا» (یعنی شما را چه میشود که نمیخورید؟)
گفتند: کدام دستور قرآن را بیشتر عمل میکنی؟
جواب داد: آیه « کُلُوا وَ اشْرَبُوا» (یعنی بخورید و بیاشامید)
گفتند: کدام دعای قرآن را همواره میخوانی؟
گفت: آیة « رَبَّنا أَنْزِلْ عَلَیْنا مائِدَةً مِنَ السَّماءِ» را (یعنی: ای پروردگار ما سفرة طعامی از آسمان بر ما فرو فرست.)
گفتند: از احادیث پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ کدام حدیث را اختیار کردهای؟
گفت: حدیث «لو دعیت الی کراع لاجبت» (یعنی: اگر مرا به پاچة گوسفندی دعوت کنند هر آینه اجابت میکنم.
5- گرگ و میش
در ایام صدارت میرزا تقی خان امیرکبیر، روزی احتشام الدوله عموی ناصرالدین شاه که والی بروجرد بود به تهران آمد و به حضور میرزا تقی خان رسید.
امیر از احتشام الدوله پرسید: وضع بروجرد چگونه است؟
والی جواب داد: قربان اوضاع به قدری امن و امان است که گرگ و میش از یک جوی آب میخورند.
امیرکبیر برآشفت و گفت: من میخواهم مملکتی که من صدر اعظمش هستم، آنقدر امن و امان باشد که گرگی وجود نداشته باشد که در کنار میش آب بخورد تو میگوئی گرگ و میش از یک جوی آب میخورند؟
احتشام الدوله که در برابر سخن امیرکبیر جوابی نداشت سر به زیر انداخت و چیزی نگفت .