خنده ی حلال

بانک لطیفه های حلال

خنده ی حلال

بانک لطیفه های حلال

خنده ی حلال
پیوندهای روزانه

کوتاه و خواندنی از تاریخ

چهارشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۲، ۱۰:۲۷ ق.ظ


همانگونه عمقش را هم تعیین بفرمایید!

از قول مرحوم معیّرالممالک خواندم که سالی ناصرالدّین شاه با جماعتی به قم رفته بود. به دریاچه قم که می‌رسد اطراق می‌کند و ضمناً دستور نوشتن سفرنامه می‌دهد. صحبت از محیط دریاچه می‌شود و هر یک از حاضران حدسی می‌زند. ناصر‌الدّین شاه می‌گوید: «دورش را بیست و چهار فرسنگ بنویسید.» بعد می‌گوید: «عمقش را چگونه تعیین کنیم؟»

اکبرخان سیف‌السّلطان تعظیمی می‌کند و می‌گوید: «قربان، با همان حسابی که دورش را تعیین کردید عمقش را هم تعیین بفرمایید.»

نعُوذٌ بالله

یکی از اولاد خلفای بنی‌عبّاس داعیۀ خلافت داشت و بغایت ظلم‌پیشه و ستم‌اندیش بود. ندیم خود را گفت که برای من لقبی پیدا کن مثل معتصم بالله[۱] و متوکل علی الله[۲].

گفت: نعوذٌ بالله!

بهلول و حاکم کوفه

می‌گویند بهلول سرزده به قصر حاکم کوفه وارد شد و بر مسند حاکم نشست. فرّاش‌ها و نگهبان‌ها ریختند و با چوب و کتک او را از آن مسند مبارک به زیر آوردند. در این بین حاکم در رسید و بهلول روی به او کرد که: من چند دقیقه‌ای بر این مسند تکیه زدم، این‌ همه عذاب کشیدم؛ خدا می‌داند فردا از این بابت بر سر تو چه خواهند آورد!

میهمانی قاضی

روزی میهمانی ناشناس بر علی علیه ‌السّلام وارد شد و چند روزی در خانه علی علیه ‌السّلام به سر برد. وی طرفی داشت و منتظر حضور او بود تا دعوای آنها در محضر علی علیه‌ السّلام مطرح گردد و حضرتش قاضی باشد. هنگامی که حضرت به منظور او پی برد با کمال مهربانی عذرش را بخواست و بدو چنین گفت: «پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمود: قاضی حق ندارد یکی از طرفین دعوا را ضیافت کند، مگر آنکه هر دو میهمان باشند.»

مرد آن است که…

روزی شیخ ابوسعید ابی‌الخیر را گفتند که: «فلان کس بر روی آب راه می‌رود.»

گفت: «سهل است، چغزی[۳] و صعوه‌ای[۴] نیز بر روی آب راه می‌روند.»

گفتند: «فلان کس در هوا می‌پرد.»

گفت: «زغن[۵] و مگس نیز در هوا می‌پرد.»

گفتند: «فلان کس در یک لحظه از شهری به شهر دیگر می‌رود.»

شیخ گفت: «شیطان نیز در یک نفس از مشرق به مغرب می‌رود این چنین چیزها را چندان قیمتی نیست. مرد آن بود که در میان خلق بنشیند و برخیزد و بخورد و بخسبد و بخرد و بفروشد و در بازار در میان خلق ستد و داد کند و زن خواهد و با خلق درآمیزد و یک لحظه از یاد خدای غافل نباشد.»

 

چرا هم اکنون به استراحت نمی‌پردازی؟

دیوجانس از اسکندر پرسید: «اعلیحضرتا، در حال حاضر بزرگترین آرزوی شما چیست؟»

اسکندر جواب داد: «بر یونان تسلط یابم.»

دیوجانس پرسید: «پس از آنکه یونان را فتح کردی چه؟»

اسکندر پاسخ داد: «آسیای صغیر را تسخیر کنم.»

دیوجانس باز پرسید: «و پس از آنکه آسیای صغیر را هم مسخّر گشتی؟»

اسکندر پاسخ داد: «دنیا را فتح کنم.»

دیوجانس پرسید: «و بعد از آن؟»

اسکندر پاسخ داد: «به استراحت بپردازم و از زندگی لذت ببرم.»

دیوجانس گفت: «چرا هم اکنون بی تحمل رنج و مشقّت به استراحت نمی‌پردازی و از زندگیت لذت نمی‌بری؟»


پی نوشت:

[۱] چنگ‌زننده در خدا

[۲] توکل‌کننده به خدا

[۳] وزغ، غوک

[۴] نوعی گنجشک بسیار کوچک

[۵] مرغی است گوشتخوار که که آن را غلیواج و گوشت‌ربا نیز می‌نامند.

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۲/۱۲/۲۸
مجید کمالی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">