خنده ی حلال

بانک لطیفه های حلال

خنده ی حلال

بانک لطیفه های حلال

خنده ی حلال
پیوندهای روزانه

گوهر لطایف / در باب دوستی و دشمنی

جمعه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۳، ۱۰:۲۰ ق.ظ

کارِ تمام

بزرگی گوید: هر آن کس که کاری پیش گیرد و غیر آن در دل اندیشد، هرگز آن کار تمام نشود؛ زیرا که مُغنّی اگرچه سخت استاد بود، نتواند به دست چیز دیگری گفتن و زدن.

دانایی گوید: کاری که کردن آن ناکرده اولی تر، در آن رنج نباید بُردن که اگر رنج برد، ندامتْ کِشته باشد و حسرتْ دِروده.

حکیمی را پرسیدند که: کدام حق است که به خَلق زشت نماید؟ گفت: خویشتن را ستودن اگرچه به استحقاق ستاید. گفتند: کدام داد است که بی داد آرد؟ گفت: جوابِ درشت دادن. ستم زده بدتر از چوب زده، و مرگْ خوش تر از بیم، که هرکه بیم دارد، هرگز بی غم و اندوه نبود.

حصارِ دولت

حکیمان گفته اند که: دینْ حصار دولت است. خوش دار که عمر اندک است و نیّت نیکو دار که عاقبت دشوار است.

بُزُرجمهر گوید که: هر که پیراهنِ شرم اندر پوشد، عیب های او پنهان شود و هرکه زبان نگاه دارد، سرّ نگاه داشته باشد؛ که زبانِ بد سببِ هلاکِ مرد است.

اسحاق جویباری گوید:

;زمانه پندی آزادوار داد مرا ;زمانه چونکه نکو بنگری همه پند است
;زمانه گفت مرا رو زبان دار نگاه ;کرا زبان نه به بند استْ پای در بند است

دوستی

بدان که دوستی کردن به استحقاق، اصلی بزرگ و کاری عظیم دست و مردم عاقل را از محبّت دوستان مخلص چاره نباشد و رسول صلی الله علیه و آله فرموده است: سَرِ خِرَد بعد از آن که ایمان آرند به خدای عزّو علا، و به کتاب وی و به ملائکه و پیغمبران وی و به روز قیامت، دوستی کردن است با مردمْ به استحقاق. و پیغامبر صلی الله علیه و آله فرموده است که باری، عزّ شأنه در حق آنکه چیزی خواسته بود، او را دوستی مخلص روزی کند.

شرفِ دوستی

سندباد حکیم گوید: هرچند که مردْ به حیله دانش متحلّی بود وی را از دوست مشفق چاره نبود که اندیشه کردن اندر کارها با دوستان، همچنان روشنایی دهد کارها را که روغنْ چراغ را، و بر قصر آفریدون نوشته است که: بهترین سود و منفعتیْ دوستی کردن و مصادقت نمودن با مردم داناست، و بدترین زیانی، صحبتِ مردمِ نادان تصوّر کند، و شرفِ دوستی محقّر نشناسد که مردِ بی دوست، چون سَرِ بی چشم است.

;شود دوست از دوست آراسته ;چو با ایمنی، مردم از خواسته
;همه چیز پیری پذیرد، بدان ;مگر دوستی کان بماند جوان

ارسطو گفته است که دو چیز اندوه از دل سپرد: یکی دیدار دوستان، دوم سخن دانایان و نصیحت و موعظتِ ایشان.

شادی و محنت

افلاطون گوید: از دوست به اندک چیزی که واقع شود، دست باز داشتن، نه از دانش بود؛ چنانکه شاعر گوید، و در قصر آفریدون نوشته است:

;از دوست به هر زخمی افگار نباید شد ;وز یار به هر جوری بیزار نباید شد

* * *

;بود دوست مر دوست را چون سپر ;به از دوست مردم که باشد دگر

بزرجمهر گفته است: مردم را در شادی و محنتْ از دوستْ چاره نیست که رای و تدبیر دوستان در کارها همچنان روشنایی دهد که آفتاب. و حکما گفته اند که هزار هزار دوستْ یکی مرد را بسیار نیست و یک دشمنْ هزار مرد را بسیار است. افلاطون گوید: دوستی و دشمنی به اندازهْ باید کردن که آن تمامی دانش است.

خُلقِ نیکو

از دوست به یک بدی که به مردم رسد نباید بریدن، بلکه دوست مهربان آن بود که اگر تقصیری از دوست صادر شود، عذر خویشتن خواهد. و بر قصر آفریدون نوشته است که از دوستان مخلصْ آزارِ دل نگیرند که آن سرمایه نادانی است.

و بزرگان گفته اند: اگر در مردم چهار خصلت نباشد با ایشان دوستی نشاید کردن.

اوّل عقل که در صحبت احمق هیچ فایده ای نبود و به آخر به وحشت انجامد که احمق چون خواهد که نیکویی کند، شاید که بنابر نادانی به وجهی اقدام نماید که مضرّت وی بیش از منفعت بود.

دوم خُلق نیکو زیرا که از مردمِ بدخویْ سلامتْ توقع نشاید داشت و چون متغیّر شودْ به خوی بدْ جمله حقوق را به یک لحظه ترک کند و همه سابقه و انبساط را به زیان آرد.

سوم، آنکه با سکونت و رفق بود و نهادِ او به انصاف بود؛ زیرا که از مردم شتاب زده و ظالم نهادْ وفایِ دوستی، توقّع نشاید داشت.

چهارم آنکه نهادِ وی چنان باشد که به مصالح کارها راغب باشد و بر معاصی اگرچه اصرار نماید؛ امّا به نفس خود معترف باشد و از خدای تعالی ترسنده باشد؛ چه آن کس که از خدای تعالی نترسد، بر وی اعتماد نباشد و خدای، عزّوجل، فرموده است. وَلا تُطِعْ مَنْ اَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ؛ یعنی طاعت مدار کسی را که وی را از ذکر خود غافل کرده ایم.

حقوق دوستان

و هم چنان در حقوق دوستان بر یکدیگر؛ و آن حقوق از چند نوع است: اوّل آن است که ایثار بعضی از مال از برای یکدیگر به حدّی که اسراف و تبذیر نباشد، دریغ ندارد و این درجه ای بزرگ است در شرایط دوستی و خدای عَزَّ شأنه، در حقِّ ایشان ثنا می گوید: وَیُؤْثِرُونَ عَلی اَنْفُسِهِمْ.

دوم یاری دادن است در مهمّات و حاجاتْ پیش از آنکه استعانت خواهند، امّا شرطْ آن باشد که قیام به دلی خوش نماید و پیشانی گشاده.

سوّم آن است که در حق دوستان نیکی گوید و عیوب ایشان پوشیده دارد و شرایط دوستی اظهار کند که رسول صلی الله علیه و آله وصیّت کرده است و فرموده: اِذا اَحَبَّ اَحَدُکم اَخاهُ فَلْیُخْبِرْهُ؛ یعنی چون کسی از شما یکی را از برادر مسلمان دوست دارد، او را از آن خبر دهد.

چهارم آنکه هرچه دوستْ حاجتمند بود از مصالحِ دینی و دنیاوی، را بیاموزد که برادران را از آتش دوزخ نگاه داشتن، اولی تر باشد که از رنج دنیا.

پنجم اگر زلَّتی و تقصیری حادث شود، از وی عفو کند و اگر چنانکه بر محارم و محظورات اقدام نماید یا از اوامرِ واجبات ترک کند، مستحّب و مُستحسَن آن است که آن دوستی بر خود مکروه نشناسد و از آن دوست نَبرّد.

وقتی بزرگی را گفتند که از فلان دوست چرا دوستی قطع نکنی که بر معاصی اصرار می نماید و در مناهی افتاده است؟ آن بزرگْ فاضل بود، جواب چنین داد که: وی را به فضلِ دوستْ امروز حاجت است، بلکه شرط محبّت اقتضای آن کند که به وسیلت دوستیْ دستِ وی گیرم تا مگر به لطف و فضل خدای تعالی وی را از فضول باز دارم تا از آتش دوزخ رسته شود.

* * *

ششم آنکه دوست را به دعا یاد دارد و همچنان فرزندان وی را در غیبِ وی، خاصه که رسول صلی الله علیه و آله فرموده است: دعای غایب در حقِ غایب مسموع [و مستجاب] باشد.

هفتم، وفای دوستی نگاه داشتن، و وفای دوستی آن است که دوستی مستمر دارند، چنانکه آن دوستی به فرزندانْ میراث مانَد و رسول صلی الله علیه و آله فرموده است: اَلحُبُّ یُتوارَثُ، یعنی دوستی آن است که به فرزندان به میراث مانَد.

هشتم آنکه به قدر امکان و اندازه استطاعت تکلّف از میان برگیرند، چه تکلّف زیادتی در متعارف، مُستحسَن نشناسند.

نهم آنکه پیوسته ظّن چنان بَرَد که مگر خود در حقوقِ دوستیْ قاصر است و از دوستْ مراعاتْ توقع داشتن، عادت نکند که آن شایبه طمع دارد و به همه حق ها قیام نماید.

اسباب دشمنی

مشاهیر حکمای یونان گفته اند: پنچ چیز است که از آن دشمنی خیزد:

اوّل طمع کردن در اموال و نفوس نه بر وجه استحقاق.

دوّم ستدَنِ مال دیگران خاصه که بر خلافِ شعار شریعت بود.

سوّم جور و تعدّی کردن خاصه که از متعارف دور بود.

چهارم از امیدی که داده باشند، نومید کردن.

پنجم سخن سرد گفتن و اگرچه بر سبیل داد بود.

و امّا کیفیّت معیشت با ایشان از جهت آنکه همواره مردم را اوقاتْ و ساعاتْ قابلِ آن نباشد که در وی عداوت توان تقدیم داشتن، و هر زمانی مباشرتِ عداوت و قهر اعادی و مخالفان دست ندهد. اگر دشمنی متعاهد شد، البتّه به هیچ مال بر اعدا، اعتماد نکند، و به ضرورت بداند که دایم از ایشان حذر باید کردن، و به گفتارِ خوب و زبانِ شیرینِ اعادی غرّه نشاید گشتن؛ از جهت آنکه ممکن است که دشمنی در اماکن دلِ او متمکّن گشته باشد و شاید که از ظهورِ دشمنی مانعی باشد و در باطنِ خویش به کید و عذر مشغول شود. و حکما گفته اند: هر دشمنی که به حیلت و مکر و خدیعت بود، مؤثرتر از آن باشد که آشکارا بُود و به قوّت و کوشش و عرب مثل زده است و گفته: شرُّ الاَْعداءِ أحقاهُمْ مَکیدَةً؛ یعنی بدترین دشمنان آن باشد که مکایدِ او مخفی تر باشد و به مباشرتِ نیکیْ از اعادی غافل نشود.

حذر از دشمن

دلِ دشمن به راستی نگراید و وفا و مهربانی در دل ندارد و از او امید نیکی توقع نشاید داشت. دشمن هرچند که مدارا کند، از او حذر باید کردن و به گفتار وی غرّه نشاید بودن که زنگِ سینه دشمن از کینه نشاید زدودن که عداوت در دل ایشان رُسته باشد و در نهادشان مستحکم گشته.

بزرگان دین گفته اند که چون ایّامْ موافقت ننماید، بباید گریختن که عیب نبود؛ که گریختن در وقتی که طاقت نبود و مقاومت نتواند کردن، از سنّت پیغمبران است.

فنا خسرو گوید: هرگاه که تو بی وقت با دشمن مخاصمت کنی، سلاحِ خود به دست وی داده باشی و خود را نشانه تیر بلا و مخاطره ساخته.


منبع : علی بن ابی حفص اصفهانی ،  مجله   گنجینه > دی 1383، شماره 46 صفحه 88

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۱/۱۵
مجید کمالی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">