خنده ی حلال

بانک لطیفه های حلال

خنده ی حلال

بانک لطیفه های حلال

خنده ی حلال
پیوندهای روزانه

لطایف قرآنی

يكشنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۳، ۰۵:۲۲ ب.ظ

روزی فردی داخل مجلس امیری گردید، و در حضور امیر یک طبق شیرینی بود.امیر به خدمتکارش گفت:یک عدد شیرینی به او بدهید.آن فرد چون شیرینی را خورد گفت:ای امیر، پروردگار متعال در سوره یس فرمود:فارسلنا الیهم اثنین امیر دستور داد یک عدد دیگر به او دادند.چون خورد گفت:ای امیر خدا می فرماید :«فعزّزنا بثالث» امیر گفت: یکی دیگر به او بدهند.چون خورد گفت:ای امیر خدا می فرماید:«فخذا اربعة منّ الطّیر».امیر گفت یکی دیگر به او دادند.

چون خورد گفت:ای امیر خدا می فرماید:«فخذوا اربعة منّ الطّیر»،امیر گفت: یکی دیگر به او دادند.گفت خدا می فرماید:«خمسة سادسهم کلبهم».یکی دیگر به او دادند.گفت: خدا می فرماید:«انّا خلقنا السّموات و الارض فی ستّة ایام».یکی دیگر به او دادند گفت:خدا می فرماید:«سبع سموات طباقاً» یکی دیگر به او دادند.

گفت: خدا می فرماید:«ثمانیة ازواج».یکی دیگر به او دادند.

گفت: خدا می فرماید :«تسعة رهطٍ».یکی دیگر به او دادند.

گفت: خدا می فرماید:«تلک عشرة کاملة».باز یکی به او دادند

گفت: خدا می فرماید:«احد عشر کوکباً».باز یکی دیگر به او دادند

گفت: خدا می فرماید:«انّ عدّة الشّهور عندالله اثنی عشر شهراً» یکی میز به او دادند

گفت: خدا می فرماید:«ان یکن منکم عشرون صابرون»،هست عدد دیگر نیز به او دادند.

گفت:خدا بعد از آن می فرماید:«یغلبرا مأتین».پس امیر دستور داد شیرینی را با طبقش پیش او گذاشتند.

گفت:ای امیر اگر چنین دستور نمی دادی هر آینه آن آیه شریفه را می خواندم که خدا می فرماید:«فارسلنا الی مأة الف او یزیدون»

امیر گفت:مرحبا به هوش و ذکاوت تو، چه بسیار خوشدل شدم از کلمات تو که از قرآن کریم بیان داشتید.


منبع : نقی رحمانی ،  مجله   بشارت > مرداد و شهریور 1385، شماره 54 صفحه 69

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۱/۱۷
مجید کمالی

لطایف قرآنی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">