خنده ی حلال

بانک لطیفه های حلال

خنده ی حلال

بانک لطیفه های حلال

خنده ی حلال
پیوندهای روزانه

حکایات و لطایف3

دوشنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۳، ۰۷:۳۱ ب.ظ

گفتگو با موسی علیه السلام

خدای عزّوجلّ وحی کرد به موسی علیه السلام و گفت: ای موسی! من خلق را شش جهت آفریده ام. از هر جهتی از ایشان طاعتی جداگانه خواهم. از راستشان، گزاردِ (انجامِ) اَمرها خواهم و از چَپشان، گذاشتِ (ترکِ) حرام ها خواهم و از پیششان، رضا به قضا خواهم و از پَسشان کوتاهیِ اَمَل (آرزو) خواهم و از زِبَرشان، رکوع و سجود خواهم و از زیرشان، دعا و تضرُّع خواهم.

چون از راست مرا طاعت دارند، به بهشتشان درآرم؛ و چون از چپ مرا طاعت دارند که از حرام ها دست باز دارند، درهای دوزخ بر ایشان ببندم؛ و چون از پیش، رضا دهند به قضایِ من، از ایشان راضی شوم و چون از [پسِ] اَمَل، کوتاه دارند، به رحمتِ خود نزدیک گردانم؛ و چون از زبر رکوع و سجود آرند، در جَنَّت قصرهاشان بنا کنم؛ و چون از زیر مرا دعا و تضرُّع آرند، حسابِ قیامت بر ایشان آسان کنم.

ای موسی! ابلیس از ایشان شش چیز خواهد به خلاف این شش چیز [که من می خواهم]: از راستشان، گذاشتِ امرها خواهد و از چپشان، به کار داشتِ (انجام) نهی ها خواهد و از پیششان، ناپسندکاری به قضا خواهد و از پَسِشان، درازی اَمَل خواهد و از زبَرشان خواب و کاهلی خواهد و از زیرشان، دروغ و غیبَت و بی نیاز بودن از ما خواهد .

و اگر از راستْ ابلیس را طاعت دارند، درهای بهشت بر ایشان در بندم و اگر از چپ او را طاعت دارند، درهای دوزخ بر ایشان بگشایم و اگر از پیش او را طاعت دارند، از ایشان به خشم باشم و اگر از پس، او را طاعت دارند، از رحمتِ خود دور کنم و اگر از زِبَر او را طاعت دارند، روز قیامت، مُفِلسشان برانگیزم و چون از زیر او را طاعت دارند، شمار بر ایشان دشوار گردانم.

توانگرترین مردم

روایت کردند از پیغامبر علیه السلام که خدای تعالی گفت: ای بنده ی من! چون بگزاری آن چه من بر تو فریضه کرده ام، تو از عابدترین مردمانی و چون کرانه (دوری) کردی از آن چه تو را نهی کرده ام، تو از پرهیزگارترین مردمان باشی و چون خرسند شوی بدان چه تو را روزی کرده ام، تو از توانگرترین مردمان باشی.

هفت سخن

روایت کردند که بزرگی گفت: هفت سخن بخواندم اندر بعضی از کتاب ها که خدای عزّوجلّ گفت: ای فرزند آدم! بر تو املاء کردن است و بر من نبشتن. بر تو دعا کردن و بر من اجابت نمودن و بر توست خواستن و بر من دادن و بر توست شکر کردن و بر من زیادت کردن و بر توست صبر کردن و بر من جزا دادن و بر توست جهد کردن و بَر من وفا کردن و بر توست توبه کردن و بر من پذیرفتن.

پرستش

ابراهیم ادهم گفت: در مسجد بیت المقدس شدم. شش عابد را دیدم. گفتم: چون است که خدای عزّوجلّ را چنان نتوانم پرستیدن که شما همی پرستید؟

یکی گفت: هرکه سیر بخورد، طعم مکُناد در بیداری.

دوم گفت: هرکه [همه ی] شب بخُسْبَد، طمع مکُناد اندر یادداشت علم.

سوم گفت: هرکه با بدان بنشست، طمع مکُناد اندر سلامت دین.

چهارم گفت: هرکه گوش خویش نشانه کرد شنیدن دروغ و غیبَت را، طمع مکُناد اندر یافتن ایمان.

پنجم گفت: هرکه حلاوت دنیا یافت، طمع مکُناد اندر حلاوت یافتنِ طاعت.

ششم گفت: هرکه خشنودی مخلوقان جُست، طمع مکُناد اندر خدای عَزَّوجَلَّ.

رحمت

بزرگی گفت: به من رسید که مردی در زمانه ی پیشین که اندر عبادت جَهد کردی و مردمان را از رحمت خدای عَزَّوجَلّ نومید کردی. چون بمرد، به خدای شد. گفت: مرا به نزد تو چیست؟ گفت: آتش. عابد گفت: یارب! عبادت و جهدِ من کو؟ گفتا: تو بندگان مرا از رحمت من نومید کردی، من تو را از رحمت خود نومید کنم.

شناخت نفس

بزرگی گفت: روزی تنِ خود را گفتم: تو کیستی؟ کاشکی بشناختمی تو را. تَن گفت: من عارفَم. گفتم: عارف را علامت هاست و آن حرمت و تعظیم است و شکر و محبت است و تو را از این، هیچ نیست.

گفتا: من زاهدم. گفتم: زاهد را علامت هاست و آن سردی دنیاست و خوارْ داشتِ دنیا و تو را این نیست. گفتا: من عابدم. گفتم: عابد را علامت هاست و آن حلاوت طاعت است و سردی معصیت و سبکی خدمت، تو را این نیست. جواب نیافت. گفت: من خلقی ام از خلقان خدای عَزَّ و جَلّ. گفتم: اکنون راست گفتی.

رازداری

بزرگی، سرّی از اسرار خویش با شخصی در میان نهاد و در این اثنا اتفاقا میان ایشان ملالتی واقع شد. آن شخص گفت: فلان سِرِّ تو نزد من است، همین لحظه ظاهر کنم تا به آن چه لایق باشی برسی و او را از این مَمَر (راه) به وقوعِ چند خطر، تخویف نمود. (ترساند) آن بزرگ گفت: محافظت عهد و نگاه داشتن اسرار را به نزاع چه کار و به جنگ چه نسبت! چه، استحکام آن امری است که تعلق به دوستی و دشمنی ندارد.

در زمره ی خوبان

بزرگی از اهل دنیا از یکی از اکابر دین التماس وصیّتِ وِردی نمود که به سبب مداومت آن و به جهت اشتغال بر آن، از جمله ی عابدان و از زمره ی متوکّلان گردد.

آن بزرگِ دین گفت: از عبادت، این وِرد التزام کن که چون مؤذن اذان کند و بانگِ نماز گوید، به جواب او مشغول باشی، چنان چه طریق سنَّت باشد و تا آخر به هیچ مشغول نگردی الا بعد از دعایی که سنَّت است تا از جمله ی عابدان باشی.

و از ریاضت آن که هیچ صبح بر تو طالع نگردد، الا آن که تو بر صبح طالع گردی تا از زمره ی مُرتاضان گردی.

و از توکّل آن که غذا خوردنِ تو بی شریک واقع نگردد و تنها چیزی نخوری تا از جمله ی متوکّلان باشی

و چیزی که حصول آن به زحمتِ تحصیلِ آن نیرزد از سزاوار دریغ مدار و به بذل اندکی از آن داخل اسخیا و ارباب مروَّت گَرد و عمر خویش را حاصلی بِهْ از این مدان و بخور و بخوران تا از جمله ی اسخیا باشی.

پادشاه و درویش

پادشاهی به چشم حقارت در طایفه ای از درویشان نگاه کرد. یکی از آن ها به فراست بدانست. گفت: ای مَلِک! ما به جیشْ (تعداد) از تو کمتریم و به عیش از تو خوش تر و به مرگ با تو برابر.

ظاهر و باطن

بزرگی در بازاری از بازارهای بخارا به مستی وا خورد. چون از مست اِعراض نموده منحرف گشت، مست گفت: ای خواجه! من چنان چه هستم خود را به مردم می نمایم. تو نیز چُنینی یا نی! پس خواجه به لرزه و گریه درافتاد و مکرَّر می گفت: تو از من بی ریاتر! و مدت ها سخنِ آن مست یاد می کرد و می گریست.


منبع: ابونصر خانقاهی ،  مجله  گنجینه > اسفند 1381، شماره 24 صفحه 113

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۱/۱۸
مجید کمالی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">