خنده ی حلال

بانک لطیفه های حلال

خنده ی حلال

بانک لطیفه های حلال

خنده ی حلال
پیوندهای روزانه

لطایف قرآنی

چهارشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۳، ۰۳:۳۳ ب.ظ

سگ، عربی نمی داند

عالیه جعفری

مرحوم حاج میرزا محمد علی، معروف به میر آخور اوغلی، از علمای بزرگ اردبیل بود.یک روز مردی به ایشان مراجعه نمود و گفت:خانه ام در حاشیه شهر واقع شده است و شب هنگام که به منزل می روم،از حمله سگ ها می ترسم. دعایی به من یاد بدهید که از مزاحمت آنها در امان باشم.

شیخ فرمود:برای رفع شرّ سگ، این ایه را می خوانند:«و کلبهم باسط ذراعیه بالوصید؛و سگ آنها، دست های خود را بر دهانه غار گشوده بود».(سوره کهف، ایه 18)

ولی این را هم بدان که سگ، عربی نمی داند.پس چوب دستی را از خود دور نکن!

ابو نصف قرآن

از مردی پرسیدند:کنیه ات چیست؟

گفت:«ابوعبدالله السمیع البصیر الذی یمسک السّماء أن تقع علی الأرض؛پدر بنده آن خدایی که شنونده و بینا است و آسمان را از این که بر زمین فرود اید،نگه می دارد».(از یمسک السماء… مربوط به ایه 65 سوره حج می باشد)

گفتند:مرحبا به ابو نصف قرآن

انجیر بخیل

شخصی مهمان رفیق خود شد، دید مشغول خوردن انجیر است. ولی میزبان خیال کرد که او انجیر خوردن او را ندیده است.فوراً انجیرها را در میان دامن خود ریخت و زیر کرسی نشست،تا اینکه آن شخص وارد شد و بعد از کمی صحبت،میزبان از مهمان خود سؤال کرد:ای رفیق،چیزی از قرآن را حفظ کرده ای؟ گفت:بله، یک سوره را حفظ کرده ام:«و الزّیتون.و طور سینین.و هذا ا لبلد الامین». (سوره تین،ایات 3ـ 1)

صاحب انجیز با تعجب گفت:اول سوره را فراموش کرده ای!آن شخص گفت:بله،اول آن «والتین»است،ولی من دیدم،تین در دامن «بُخل» تو در زیر کرسی به خواب رفته است، نخواستم بیدار شود و سلام کند.

صاحب انجیر برافروخته و شرمنده شد.

مهمان و طفیلی

سیدجعفر موسوی

یکی از بزرگان «بخارا» برای حج به مکه رفته بود.او که توان مالی زیادی داشت،صد شتر را با خود همراه کرده بود؛تا اثاثیه و لوازمش را برایش حمل کنند.

چون نزدیک عرفات رسید، درویشی گرسنه و تشنه که کفشی به پا نداشت و لباس هایش پاره بود، آن مرد بزرگ را دید،دیگ حسادتش جوشیدن گرفت و گفت:ایا خیال می کنی، ثواب حج من و تو یکسان است؟

مرد ثروتمند پرسید:چرا این سؤال را بر زبان آوردی؟

درویش جواب داد:تو در آسودگی و ناز و نعمت، حج را به جای می آوری،ولی من، به سختی و فشار گرسنگی دچار هستم و جانم در خطر است.ایا پاداش این دو حج، یکی خواهد بود؟

مرد ثروتمند،بعد از شنیدن این حرف، اندکی ساکت ماند.سپس جواب داد:

ای برادر،اگر بدانم که پاداش من و تو یکسان خواهد بود،هیچ گاه به این بیابان قدم نخواهم گذاشت،بدان که پاداش من بسیار بیشتر از توست.

مرد فقیر وقتی این حرف را شنید،خیلی تعجب کرد.او پیش خودش فکر می کرد که مرد ثروتمند دچار غرور شده است.برای اینکه حرف دلش را نگه ندارد، سؤال کرد:ایا با دلیل این حرف را می زنی؟

مرد ثروتمند گفت:بله!؛چرا که من، فرمان خدا را اجرا می کنم و تو برخلاف دستور او عمل می کنی.خداوند به من امر نموده:«زمانی که توان مالی و بدنی داری و مشکلی بر سر راه رفتن تو به مکه وجود ندارد،حج به جای آور» اما به تو فرموده است:«خویشتن را به هلاکت نیندازید».(سوره بقره،ایه 191)

می بینی که تو برخلاف دستور خداوند عمل نموده ای! بنابراین،من مهمان خدا هستم و تو ، طفیلی می باشی.ایا حرمت مهمان و طفیلی، یکسان است؟


منبع : ،  مجلهبشارت > بهمن و اسفند 1386، شماره 63 صفحه 70

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۱/۲۰
مجید کمالی

لطایف قرآنی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">