خنده ی حلال

بانک لطیفه های حلال

خنده ی حلال

بانک لطیفه های حلال

خنده ی حلال
پیوندهای روزانه

لطایف و معارف

چهارشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۳، ۰۳:۲۵ ب.ظ

انتظار فرج ولی عصر امام زمان

یکی از ویژگی های بارز جناب شیخ رجبعلی خیاط، ارادت ویژه به حضرت ولی عصر –ارواحنا فداه- و انتظار فرج و ظهور آن بزرگوار بود. او می فرمود: «اغلب مردم اظهار می کنند که ما امام زمان(ع) را از خود بیشتر دوست داریم، و حال آنکه این طور نیست، زیرا اگر او را بیشتر از خود دوست داشته باشیم، باید برای او کار کنیم نه برای خود. همه دعا کنید که خداوند موانع ظهور آن حضرت را برطرف کند و دل ما را با دل آن وجود مبارک یکی کند.»

رفتار جناب شیخ با شاگردانش

ایشان در رفتار با دیگران، خیلی متواضع بود. یک بار زمستان بود. دو انار آورد یکی را به من داد و خیلی بی تکبر و بی تکلف گفت «بخور! حمید جان» هنگامی که همراه دوستان بود جلوتر از آنها وارد نمی شد. جناب شیخ بسیار مهربان، خوش رو، خوش اخلاق، متین و مؤدب بود. همیشه دو زانو می نشست، به پشتی تکیه نمی کرد، همیشه کمی دور از پشتی می نشست. ممکن نبود با کسی دست بدهد و دستش را زودتر از او بکشد. خیلی آرامش داشت. هنگام صحبت اغلب خنده رو بود. به ندرت عصبانی می شد. عصبانیت او وقتی بود که شیطان و نفس سراغ او می آمدند. در این هنگام سراسر وجودش را خشم فرا می گرفت و از خانه بیرون می رفت و آنگاه که خود را بر نفس چیره می یافت، آرام باز می گشت.

نکتة مهمی که در حسن خلق، مورد توجه شیخ بود و دیگران را نیز بدان توصیه می فرمود، این بود که انسان باید برای خدا خوش اخلاق باشد و با مردم خوش رفتاری کند. در این باره می فرمود: «تواضع و حسن خلق، برای خدا، نه برای جلب مردم به سوی خود و ریاکارانه.»

شیخ بسیار کم حرف بود، حرکات و سکنات او به خوبی نشان می داد که در حال فکر و ذکر و توجه به خداست. اول و آخر صحبتش خدا بود. نگاه به او، انسان را با خدا آشنا می کرد. هر کس به او نگاه می کرد به یاد خدا می افتاد. گاهی که از او می پرسیدند: کجا بودی؟ می فرمود: «عند ملیک مقتدر!»

پاداش خودداری از نگاه نامشروع

دیگری گفت: با تاکسی از میدان سپاه پایین می آمدم، دیدم خانمی بلندبالا با چادر و خیلی خوش تیپ ایستاده، صورتم را برگرداندم و پس از استغفار، او را سوار کردم و به مقصد رساندم.

روز بعد که خدمت شیخ رسیدم-گویا این داستان را از نزدیک مشاهده کرده باشد- گفت:

«آن خانم بلندبالا که بود که نگاه کردی و صورتت را برگرداندی و استغفار کردی؟ خداوند تبارک و تعالی یک قصر برایت در بهشت ذخیره کرده و یک حوری شبیه همان...»

به ریشش چه کار داری؟

از قول یکی از شاگردان شیخ نقل شده که: شبی وارد جلسه شدم، قدری دیر شده بود و شیخ مشغول مناجات بود. چشمم که به افراد جلسه افتاد، یکی را دیدم که ریشش را تراشیده است، در دلم ناراحت شدم و پیش خود اعتراض کردم که: چرا این شخص ریشش را تراشیده است.

جناب شیخ که رو به قبله و پشت به من بود، ناگهان دعا را متوقف کرد و گفت: «به ریشش چه کاری داری؟ ببین اعمالش چگونه است، شاید یک حسنی داشته باشد که تو نداری.»

این را گفت و مجدداً مشغول دعا شد.

مردهایی که تبدیل به زن شدند!

دکتر حاج حسن توکلی نقل می کند: روزی من از مطب دندانسازی خود حرکت کردم که جایی بروم، سوار ماشین شدم. میدان فردوسی یا پیشتر از آن ماشین نگه داشت، جمعیتی آمد بالا، سپس دیدم راننده زن است، نگاه کردم دیدم همه زن هستند، همه یک شکل و یک لباس! دیدم بغل دستم هم زن است! خودم را جمع کردم و فکر کردم اشتباهی سوار شده ام، این اتوبوس کارمندان است. اتوبوس نگه داشت و خانمی پیاده شد، آن زن که پیاده شد همه مرد شدند!

با اینکه ابتدا بنا نداشتم پیش شیخ بروم ولی از ماشین که پیاده شدم رفتم پیش مرحوم شیخ، قبل از اینکه من حرفی بزنم شیخ فرمود: «دیدی که همه مردها زن شده بودند! چون مردها به آن زن توجه داشتند، همه زن شدند!»

بعد گفت: «وقت مردن هر کس به هر چه توجه دارد، همان جلوی چشمش مجسم می شود، ولی محبت امیرالمؤمنین(ع) باعث نجات می شود»

«چقدر خوب است که انسان محو جمال خدا شود... تا ببیند آنچه دیگران نمی بینند و بشنود آنچه را دیگران نمی شنوند.»

پیش بینی جناب شیخ دربارة انقلاب اسلامی

یکی از فرزندان شیخ می گوید: در 30 تیر سال 1330 هجری شمسی وقتی شیخ وارد منزل شد، شروع کرد به گریه کردن و فرمود: «حضرت سیدالشهدا این آتش را با عبایشان خاموش کردند و جلوی این بلا را گرفتند، آنها بنا داشتند در این روز خیلی ها را بکشند؛ آیت الله کاشانی موفق نمی شود ولی سیدی هست که می آید و موفق می شود.»

پاکدامنی شیخ در جوانی

راز جهش، مبدأ تحول و نقطه عطف در زندگی شیخ، ماجرایی است که بسیار تکان دهنده، عبرت انگیز و آموزنده است.

مشروح این داستان را شیخ برای کمتر کسی بیان کرده است، گاهی به مناسبتی بدان اشاراتی می کرد و می فرمود:

«من استاد نداشتم، ولی گفتم: خدایا! این را برای رضایت خودت ترک می کنم و از آن چشم می پوشم، تو هم مرا برای خودت درست کن.»

حضرت آیت الله سید محمدهادی میلانی به این داستان اشاره نموده و فرموده است: به شیخ عنایتی شده و آن به خاطر کفّ نفسی بوده که در ایام جوانی به عمل آورده است.

جناب شیخ خود شرح این ماجرا را در دیداری که با آن بزرگوار داشته بازگو نموده است و حجت الاسلام و المسلمین سیدمحمدعلی میلانی- فرزند آیت الله میلانی- که خود در آن دیدار حضور داشته، این واقعه را از زبان شیخ چنین تعریف می کند: «در ایام جوانی دختری رعنا و زیبا از بستگان، دلباختة من شد و سرانجام در خانه ای خلوت مرا به دام انداخت، با خود گفتم: «رجبعلی! خدا می تواند تو را خیلی امتحان کند، بیا یک بار تو خدا را امتحان کن! و از این حرام آماده و لذت بخش به خاطر خدا صرف نظر کن. سپس به خداوند عرضه داشتم: «خدایا! من این گناه را برای تو ترک می کنم، تو هم مرا برای خودت تربیت کن.»

آنگاه دلیرانه، همچون یوسف(ع) در برابر گناه مقاومت می کند و از آلوده شدن دامن به گناه اجتناب می ورزد و به سرعت از دام خطر می گریزد. این کفّ نفس و پرهیز از گناه، موجب بصیرت و بینایی او می گردد. دیدة برزخی او روشن می شود و آنچه را که دیگران نمی دیدند و نمی شنیدند، می بیند و می شنود. به طوری که چون از خانة خود بیرون می آید، بعضی افراد را به صورت واقعی خود می بیند و برخی اسرار برای او کشف می شود.

از جناب شیخ نقل شده است که فرمود: «روزی از چهار راه مولوی و از مسیر خیابان سیروس به چهارراه گلوبندک رفتم و برگشتم، فقط یک چهرة آدم دیدم!»

چگونگی تربیت الهی

دعای جوانی به دام افتاده که: «خدایا مرا برای خودت تربیت کن» در آن فضای هیجان انگیز مستجاب شد، و جهشی در زندگی معنوی این جوان سعادتمند پدید آورد، که انسان های ظاهربین و سطحی نگر قادر به درک آن نیستند. رجبعلی با این جهش، ره صد ساله را یک شبه طی کرد و شیخ رجبعلی خیاط شد.

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت

به غمـزه مسأله آموز صـد مـدرّس شـد

در نخستین گام از تربیت الهی، چشم و گوش قلبی این جوان باز شد و اینک در باطن جهان و در ملکوت عالم چیزهایی می بیند که دیگران نمی بینند و آواهایی می شنود که دیگران نمی شنوند، این تجربة باطنی، موجب شد که شیخ اعتقاد پیدا کند که: اخلاص موجب باز شدن چشم و گوش دل است، و به شاگردانش تأکید می کرد: «اگر کسی برای خدا کار کند چشم و گوش قلب او باز می شود.»

جناب شیخ و تربیت دینی

جناب شیخ از تأثیر نفس و قدرت سازندگی بالایی در تربیت جان های مستعد برخوردار بود. یکی از شاگردان شیخ می گوید: روزی من و شیخ همراه مرحوم آیت الله محمدعلی شاه آبادی در میدان تجریش می رفتیم، شیخ به آیت الله شاه آبادی خیلی علاقه داشت، شخصی به ما رسید و از مرحوم شاه آبادی پرسید: شما درست می گویید، یا این آقا؟ (اشاره به شیخ)

آیت الله شاه آبادی فرمود: چه چیز را درست می گوید؟ چه می خواهی؟

آن شخص گفت: کدام یک از شما درست می گویید؟

آیت الله شاه آبادی فرمود: «من درس می گویم و یاد می گیرند، ایشان انسان می سازد و تحویل می دهد!»

هر چند این سخن حاکی از نهایت تواضع و فروتنی این عالم ربانی و عارف کامل است، لیکن بیانگر تأثیر کلام و قدرت تربیت و سازندگی جناب شیخ نیز هست.


منبع : ،  مجله   معارف > شهریور 1385، شماره 38 صفحه 24

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۱/۲۰
مجید کمالی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">