آتش حسد
در زمان یکی از خلفا مرد ثروتمندی بود، روزی وی غلامی را از بازار خرید، اما از روز اولی که این غلام را خریده بود با او مانند یک غلام عمل نمیکرد، بلکه مانند یک آقا با او رفتار مینمود.یعنی بهترین غذاها را به او میداد، بهترین لباسها را برایش میخرید، آسایشش را فراهم میکرد. درست مانند فرزندش به وی میرسید، حتی شاید از فرزندش هم بهتر، علاوه بر این همه توجه و لطفی که به او میکرد پول زیادی هم دراختیارش میگذارد. ولی غلام ارباب خود را همیشه در حال فکر میدید و او را اغلب اوقات ناراحت مییافت.