خنده ی حلال

بانک لطیفه های حلال

خنده ی حلال

بانک لطیفه های حلال

خنده ی حلال
پیوندهای روزانه

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ملانصرالدین» ثبت شده است

ملّا نصرالدین

چهارشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۳، ۰۷:۴۳ ب.ظ

در ادبیات هر کشوری، طنز و لطیفه وجود دارد. یکی از شخصیت های طنز آمیزی که شهرت بسیار فراوانی دارد، ملّانصرالدین است. ایرانی ها او را به نام «ملّانصرالدین» می شناسند؛ امّا عرب ها و مردم بعضی از کشورهای تازه استقلال یافته شوروی سابق و ترکیه و یونان، او را با نام هایی مثل حاج نصرالدین، هجا نصرالدین، نصرالدین خواجه، خواجه نصیرالدین و ... می شناسند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۳ ، ۱۹:۴۳
مجید کمالی

بوقلمون

دوشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۲، ۰۹:۲۳ ب.ظ

روزی ملانصرالدین از بازار رد می‌شد که دید عده ای برای خرید پرنده‌ی کوچکی سر و دست می‌شکنند و روی آن ده سکه‌ی طلا قیمت گذاشته‌اند. ملا با خودش گفت مثل اینکه قیمت مرغ این روزها خیلی بالا رفته. سپس با عجله بوقلمون بزرگی گرفت و به بازار برد، دلالی بوقلمونِ ملا را خوب سبک سنگین کرد و روی آن ده سکه‌ی نقره قیمت گذاشت. ملا خیلی ناراحت شد و گفت: مرغ به این خوش قد و قامتی ده سکه‌ی نقره و پرنده‌ای قد کبوتر ده سکه ی طلا؟ دلال گفت: "آن پرنده‌ی کوچک طوطی خوش زبانی است که مثل آدمیزاد می‌تواند یک ساعت پشت‌سر هم حرف بزند." ملانصرالدین نگاهی انداخت به بوقلمون که داشت در بغلش چرت می‌زد و گفت: "اگر طوطی شما یک ساعت حرف می‌زند در عوض بوقلمون من دو ساعت تمام فکر می‌کند."

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۲ ، ۲۱:۲۳
مجید کمالی

گریه بر مرده

دوشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۲، ۰۹:۲۳ ب.ظ

روزی ملانصرالدین به دنبال جنازه‌ی یکی از ثروتمندان می‌رفت و با صدای بلند گریه می‌کرد. یکی به او دالداری داد و گفت: "این مرحوم چه نسبتی با شما داشت؟"
ملا جواب داد: "هیچ! علت گریه‌ی من هم همین است."

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۲ ، ۲۱:۲۳
مجید کمالی

کرامت ملا

دوشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۲، ۰۹:۲۲ ب.ظ

روزی ملانصرالدین ادعای کرامت کرد. 
گفتند "دلیلت چیست؟" 
گفت: "می‌توانم بگویم الساعه در ضمیر شما چه می‌گذرد؟" 
گفتند: "اگر راست می‌گویی بگو."
گفت: "همه‌ی شما در این فکر هستید که آیا من می‌توانم ادعایم را ثابت کنم یا نه!"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۲ ، ۲۱:۲۲
مجید کمالی

مهمان شدن ملانصرالدین

دوشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۲، ۰۹:۲۱ ب.ظ

روزی ملانصرالدین به عده‌ای رسید که مشغول غذا خوردن بودند. رفت جلو و گفت "السلام یا طایفه‌ی بخیلان!"
یکی از آن‌ها گفت: "این چه نسبتی است که به ما می‌دهی؟ خدا گواه است که هیچ‌ یک از ما بخیل نیست."
ملانصرالدین گفت: "اگر خداوند این طور گواهی می‌دهد، از حرفی که زدم توبه می‌کنم، و نشست سر سفره‌ی آن‌ها و شروع کرد به غذا خوردن."

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۲ ، ۲۱:۲۱
مجید کمالی