لطایف قرآنی
استجابت دعای مضطرپیر زنی به نزد جنید بغدادی آمد و گفت: مدتی است که پسرم از خانه رفته و خبری از او ندارم. بیش از این برفراق و دوری او نمی توانم صبر کنم. جنید گفت: «علیک بالصبر»؛ صبر پیشه کن! |
استجابت دعای مضطرپیر زنی به نزد جنید بغدادی آمد و گفت: مدتی است که پسرم از خانه رفته و خبری از او ندارم. بیش از این برفراق و دوری او نمی توانم صبر کنم. جنید گفت: «علیک بالصبر»؛ صبر پیشه کن! |
ادعای پیغمبریشخصی که واحدالعین بود، به کسی که ادعای پیغمبری می نمود برخورد گفت: دلیل آنکه می گویی تو پیغمبر هستی چیست؟ چه معجزه ای داری؟ گفت: معجزه من این است که الان چشم سالم تو را بیرون می آورم و آن وقت از خداوند مسئلت می کنم که هر دو چشم تو را کاملاً شفا داده، از هر دو چشم بینا شوی. گفت: لازم نیست آمنّا و صدّقنا. |
آزادکردگان خداروایت است از رسول خدا صلی الله علیه و آله که فرمود، خلقان در قیامت بر طبقات باشند، بعضی آنان باشند که بی حساب و کتاب به بهشت روند، و آن، پیغمبران باشند، و دیگران را حساب کنند. آن را که حَسَنات بیش از سیّئات باشد به بهشتش بَرَند و آن را که در مقابل و برابر باشد، خدای تعالی فرماید تا مدتی در عرصاتِ قیامتش بدارند، و آنگه به بهشتش برند. |
داددهی و دادخواهیچون نوشروان به پادشاهی بنشست، یونان دستور به وی نامه ای نبشت و گفت: ای ملک! کار ملوک بر سه حال است: یا داد دهد و داد نخواهد و این فضل است و پایگاه بزرگان است و یا داد دهد و داد بخواهد و این عدل است و درجه میانه است و یا داد ندهد و داد بخواهد و این درجه جور است. اکنون بنگر تا تو را کدام آرزوست، اختیار کن و دانم که ملک جز آن اختیار نکند که شاعر گفت:
روزی عبداللّه طاهر پدر را گفت: «تو چه گویی این دولت در خاندان ما چند باشد؟» گفت: «چندان که این بساط داد در ایوان ما گسترده است». |
فرجام هارون الرشیدبعضی از منجمین گفته بودند که هارون رشید در طوس خواهد مُرد و این حکم به سمع رشید رسیده بود. چون در خراسان شورشی پیش آمد و کارش عظیم شد به رشید گفتند تا خود به خراسان نروی، دفع شورش ممکن نیست. رشید، کراهت از رفتن داشت. اُمنای دولت به عرض رسانیدند که برای سخن منجمی، امر دولت را نمی توان معوق گذاشت و ما چون به خراسان رویم قدم به ولایت طوس نگذاریم. رشید، ناچار با لشکر تا نیشابور رفت و از نیشابور راه کج کرده نمی خواست که به طوس رود. در شبی از شب ها با لشکریان به عزمی حرکت می کردند. شب راه را گم کرده بسیار تند رانده بودند، چون روز شد، خود را در دروازه طوس دیدند. رشید را از دیدن این حال لرزه حاصل شد. معالجه اطبا، مفید نیفتاد. به مقر اصلی خود شتافت. و مأمون او را در گنبدی که در سناباد بود دفن نمود. |
از جدّه به مکهاز جدّه الی مکّه معظمه پانزده ساعت راه است. در هر ساعتی از راه، قهوه خانه و بعضی چاپار خانه هست. سکنه مختصری دارد. مگر سه محل که جمعیتی دارند، همه عرب. خانه ها بعضی از گل، پاره ای چادر دارند همه این آبادی ها از آبِ باران گذران می کنند. سه چهار محل چاه دارند. آب چاه به کار می برند، ولی گوارا نیست. |
گوهرِ عقل
افلاطون گفته است: بزرگ ترین گوهر، خرد است و گفتارِ خوب و زبانِ شیرین. حکما گفته اند: خرد، مُظاهر و معاون مردم است، در وقتِ سختی و دشواری و هرکه استظهارِ خودْ خرد را داند، به آرزو و مرادِ خود برسد و هرکه به مشورتِ خرد کار کند، هرگز پشیمان نشود.
بزرگی گوید: هنرِ مرد از نیکبختی و هنر نیکبختی از فردست، و هنر فردْ سلامت یافتن است و هنرِ سلامت، گذاشتن این جهان است به رضای خدای. |
مرگ اسکندرگویند: اسکندر آرزو کرد که بداند که اجل وی کجا رسد. دانایی وی را خبر کرد که اسکندر جایی میرد که زمین آهنین بود و آسمان زرّین. چون به دامغان رسید در صحرا رنجور شد، زره را بیفکندند، اسکندر بر آن خفت و سپری زرّین سایه بان وی کردند. اسکندر آن را بدید یاد آورد که اجل نزدیک آمد. نامه ای نبشت به مادر خود که بداند این جهان را مادرْ مرگست و پدرْ فنا و پیش هر کس که باشد امانت بود، و امانت را باز خواهند. و ماه چون تمام شد بکاهد، چون بکاست بیفزاید، و مرگْ بارانی است که همه جا ببارد، اگر پادشاهی من از جهان بریده شد آثار دانش من باقی ماند و هر فرزندی که مادر را دهند عاریت بود، و این جهان عاریت بود. باز سپردم و تو را سلام می رسانم و صبر می فرمایم و بدان ای مادر که چون مرا ببردند ترا ایدر بنگذارند، و اگر من با تو نرسم، تو به من درسی والسلام. مقصود از این حکایت آن است که مَلِک و پادشاهی به کس نماند و مباهاتْ مگر به علم نباید کرد. |
آقاآقا لفظی است در فارسی به معنی رییس و مهتر. و در فرهنگ نامه پارسی، لفظ آغا اصلاً ترکی مغولی و به غین است و معنی خواجه و سرور را می دهد و بعدا به قاف [تبدیل] شده. و شاید به مناسبت همین اصالت آن در غین، در بسیاری از جاها آن را به غین می نویسند. چنانکه در «الفیض القدسی» از اول کتاب تا آخر، هر چه دارد همه را به غین نوشته. و بعضی، آغای با غین را درباره زنان و خواجه گان استعمال می کنند. نخستین وقتی که این کلمه در جلو اسماء علماء شیعه و مملکت ایران درآمده، قرن یازدهم هجری بوده که می بینیم آقا حسین خوانساری و فزندانش آقا جمال و آقا رضی را بدین نام خوانده اند. |
حسادت خلیفهدر سال 137 ق ابومسلم خراسانی به دستور منصور کشته شد، علت قتل ابومسلم آن بود که در زمان سفاح آن دو نفر به حج رفته بودند و ابومسلم به اعراب لباس می بخشید و چاه های آب را مرمت می کرد و راه ها را برای رفت و آمد می ساخت و بدین جهت او مشهور و خوشنام شده بود، منصور بر او حسادت کرد. منصور پس از رسیدن به خلافت، حیله ها به کار برد و عاقبت ناجوانمردانه او را به قتل رساند. |