پنجشنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۲، ۰۹:۰۵ ق.ظ
توصیف خلیفه
در منزل والی بصره، بین بهلول و عمر
بن عطاء عدوی مناظره ای صورت گرفت.
پس از بحثهای زیادی که انجام شد، عمر
عدوی از بهلول پرسید: «امام تو کیست؟».
بهلول گفت: «سَبَّحَ فی کفِّهِ الحِصی و
کَلَّمَهُ الذِّئْبُ اذا عَوی و رُدَّتِ الشّمْسُ لَهُ بَیْنَ
المَلأ و أَوْجَبَ الرَّسُولُ عَلَی الخَلْقِ لَهُ الوِلاء،
فذلک امامی و امام البریّات». یعنی امام من
کسی است که سنگریزه در کف دستش
تسبیح گفت و گرگ با او صحبت کرد و
خورشید به خاطر او برگشت و حضرت
رسول صلی الله علیه و آله ولایت او را بر تمام خلق، واجب
کرد. او امام من و امام همه جهانیان است.
عدوی گفت: «وای بر تو! آیا هارون
الرشید را به عنوان امام و خلیفه، قبول
نداری؟»
بهلول گفت: «وای بر تو ای ملعون!
یعنی تو می گویی هارون الرشید، فاقد این
اوصاف است؟ پس تو دشمن خلیفه هستی
و به دروغ، او را خلیفه می دانی».
و با این ترفند، او را رسوا نمود و والی،
عدوی را از مجلس بیرون کرد.(1)
|
پنجشنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۲، ۰۹:۰۰ ق.ظ
قناعت
(1)ابوذر غفاری به همراه یکی دیگر از
صحابه، مهمان سلمان فارسی بود.
سلمان، کمی نان و نمک آورد و گفت: «اگر
رسول خدا صلی الله علیه و آله از تکلّف نهی نفرموده بود،
چیز بهتری حاضر می کردم». ابوذر گفت:
«اگر مقداری سبزی باشد، تکلّف نیست».
سلمان به دکّان سبزی فروشی رفت و
چون پولی نداشت، آفتابه اش را گرو
گذاشت و کمی سبزی خرید.
وقتی غذا تمام شد، ابوذر گفت:
«اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی قَنَعَنا بِما رَزَقَنا؛ شکر
خدای را که ما را به آنچه که روزیمان
فرموده، قانع ساخته است». سلمان گفت:
«اگر قانع بودید، آفتابه من گرو نمی رفت».(2)
|
پنجشنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۲، ۰۸:۵۵ ق.ظ
خوردن هسته خرما
حضرت رسول صلی الله علیه و آله و حضرت
امیر علیه السلام مشغول خوردن خرما بودند و
پیامبر صلی الله علیه و آله هر خرمائی که می خورد،
هسته اش را به طور پنهانی در مقابل
حضرت امیر علیه السلام قرار می داد.
وقتی خرما تمام شد ـ و هسته های
زیادی جلوی حضرت علی علیه السلام جمع
شد و مقابل پیامبر صلی الله علیه و آله هیچ خرمائی
نبود ـ حضرت رسول صلی الله علیه و آله به شوخی
فرمودند: «مَن کَثُرَ نَواهُ فَهُوَ أَکُولُ» یعنی: هر
کس که هسته بیشتری جلویش جمع
شده، پرخور است.
امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کرد: «مَن
أَکَلَ نَواهُ فَهُوَ أَکُولُ» یعنی: هرکس که
هسته ها را خورده، پرخور است.(1)
|