حکایت ها و لطیفه های اخلاقی ـ تربیتی
رازداری«از شخصی پرسیدند: اسرار خود را با چه کسی می گویی؟ جواب داد: چون سینه دیگران، انبار اسرار من نیست، تا به حال سرّ خود را به کسی نگفته ام». دوستی«بزرگی فرموده است: تنهایی، بهتر از هم نشین بد است و به هیچ حال، شایسته نیست که با نادان دوستی کرد و گفته اند که طبع از طبع می دزدد؛ زیرا خداوند انسان را چنان آفریده که توانایی پذیرش خلق وخوی های گوناگون را داراست».
(مولوی) دوستی با عاقل«بزرگی در کلامی زیبا گفته است: نگاه کردن به روی عاقل و با وی دوستی کردن، طاعت و عبادت است». فایده های خرد گرایی«حکیمی گوید: خرد، معاون و یاریگر انسان، در هنگام سختی و دشواری است و هر کس از خرد کمک بگیرد، به آرزوی خود می رسد و هر کس با خرد مشورت کند، هرگز پشیمان نمی شود». ترس، تنها از خدا«عارفی گوید: شبی در بیابان می رفتم، تنها بودم و شبی تاریک بود. ناگاه سیاهی پیش من آمد. ترسیدم، به او گفتم: تو پری ای یا آدمی ای؟ گفت: تو بگو، مسلمانی یا کافری؟ گفتم: مسلمانم. گفت: مسلمان به جز خدا از چیز دیگری نمی ترسد!» احترام به قرآن«شیخ محمدتقی آملی می گوید: زمستان بود و در منزل کرسی گذاشته بودیم. می خواستم قرآن بخوانم. قرآن را آوردم و با خود گفتم: در زیر کرسی اگر پایم را دراز کنم، اشکالی ندارد. پایم را دراز کردم و قرآن خواندم. فردا که در درس سیر و سلوک میرزا علی قاضی شرکت کردم، در اولین حرفی که به من زد، فرمود: آقا شیخ محمدتقی! زیر کرسی هم باید در محضر قرآن پایمان را دراز نکنیم». بینش توحیدی«پادشاهی به دانشمندی گفت: مرا به نزدیکان خود سفارش کن. مرد دانشمند در پاسخ گفت: شرمنده ام که سفارش بنده خدا را به غیر خدا کنم». تهجد (شب زنده داری)«نوشته اند که عارفی همواره به شب زنده داری می پرداخت و تا هنگام سحر، به راز و نیاز با خالق بی همتا مشغول بود. شخصی از وی پرسید که تو مردی خداشناس هستی و دلت همواره بیدار است، پس چرا رنج بی خوابی را هم تحمل می کنی و جسم خود را رنج می دهی؟ عارف گفت: شایسته نیست که هر شب، خداوند بلندمرتبه از آسمان نزد ما بیاید و ما در خواب باشیم. هنگام شب درهای آسمان باز می شود و خداوند به بندگانش ندا می دهد که بیایید و آمرزش بخواهید و مرا بخوانید تا خواسته های شما را برآورده سازم. با این حال، آیا درست است که من در خواب باشم و از فیض دیدار حق غافل بمانم؟» پند پذیری«وزیری با خدم و حشم خود از راهی می گذشت. شکوه و جلال او به اندازه ای بود که همه مردم از دیدن او شگفت زده شده بودند و به یکدیگر می گفتند که این کیست؟ عجب عظمت و شکوهی دارد! زنی در میان جمع حاضر بود، گفت: چه قدر می گویید این کیست؟ او مردی است که از درگاه خدا رانده شده و فریبِ مال و جاه دنیا را خورده است. سخن زن به گوش وزیر رسید و از آن جا که دلی بیدار و پندپذیر داشت، بر او اثر کرد و پس از آن، ترک مقام و منصب کرد و به زیارت کعبه شتافت و به عرفان روی آورد». امید«بزرگی در بیانی دل نشین گوید: امید، رفیق مونس است. اگر سرانجامی نیز نداشته باشد، تو را سرگرم می دارد». رفتار بحق«عارفی در بیانی نغز گوید: برای روزی که در آن، جز به حق داوری نشود، به حق رفتار کن». موعظه«بزرگی گفته است: زکاتِ رأی درست، اندرز دادن به دیگران است». فقر، مرگ، بیماری«یکی از عارفان گوید: فقر را برای فروتنی در برابر خدا، مرگ را برای اشتیاق به سوی خدا و بیماری را برای کفاره گناهان دوست دارم». دوست و برادر واقعی«اندیشمندی گفته است: دوست تو آن است که به تو راست گوید، نه آن که تو را تصدیق کند و برادرت، کسی است که ـ برای اصلاحت ـ ترا سرزنش کند، نه آن که برای تو را عذر تراشی کند». پرهیز از سخنان ناروا«بزرگی گوید: ارزش سکوت را به سخن بی قدر مبر». اندیشه را از هر که باشد، بشنوید«حکیمی گفته است: رأی بزرگ را حقیر مدارید، اگرچه از کودک خردسال واقع شود؛ زیرا درّ گران بها از قیمت خود نیفتد، هر چند کودک غواص از دریا آورده باشد». عبادت و لذت مناجات«امام صادق علیه السلام فرمود: من حاجتی داشتم، وضو ساختم و مشغول نماز شدم تا خدا را برای آن حاجت بخوانم. آن قدر لذت مناجات و راز و نیاز با خدای متعال مرا متوجه خود کرد که حاجتم را از یاد بردم». ذکر و یاد خدا«گویند علامه امینی قدس سره مدت سه شب در حرم امام رضا علیه السلام بود و هر شب، هزار رکعت نماز می خواند. به او گفتند: شما خسته نمی شوید؟ فرمود: مگر ماهی از شنا کردن خسته می شود که من از نماز خسته شوم؟» منبع : فاطمه عسگری ، مجله طوبی > آذر 1386، شماره 24 صفحه 66 |