ملّا نصرالدین
در ادبیات هر کشوری، طنز و لطیفه وجود دارد. یکی از شخصیت های طنز آمیزی که شهرت بسیار فراوانی دارد، ملّانصرالدین است. ایرانی ها او را به نام «ملّانصرالدین» می شناسند؛ امّا عرب ها و مردم بعضی از کشورهای تازه استقلال یافته شوروی سابق و ترکیه و یونان، او را با نام هایی مثل حاج نصرالدین، هجا نصرالدین، نصرالدین خواجه، خواجه نصیرالدین و ... می شناسند. بعضی عقیده دارند که او شخصیتی خیالی بوده و وجود خارجی نداشته است و هرگاه که مردم از ظلم و ستم پادشاهان و فرمانروایان به ستوه آمده اند، لطیفه هایی انتقادی به نام او ساخته اند. به راستی این «آمیزه دانایی و حماقت» کیست که حضورش در ادبیات عامیانه منطقه وسیعی از آسیا از چنان شهرت و محبوبیتی برخوردار است که صد سال پیش از این، نام محبوب ترین روزنامه قفقاز را به خود اختصاص می دهد و حتی شنیدن یا دیدن نامش، خنده بر لب می نشاند؟ آیا ملانصرالدین، شخصیتی است واقعی، یا افسانه ای ساخته و پرداخته مردم؟ و یا پدیده ای است که از درهم آمیختن هزل گویان و لطیفه پردازانِ گوناگون (جوحی، جُحا، طَلحک، بُهلول و ...) پدید آمده است؟ ملانصرالدین در ایرانمطایبات ملانصرالدین، نخستین کتابی است که از ملانصرالدین در زبان فارسی به چاپ رسیده است. در بین کسانی که در معرفی لطیفه های ملانصرالدین به مردم ایران نقش مؤثری داشته اند، مرحوم محمد رمضانی از همه شاخص تر است؛ زیرا او نخستین کسی است که کامل ترین مجموعه لطیفه های ملانصرالدین را گردآوری و ترجمه و تدوین کرد. آنچه مسلم است، این است که مردم ایران از طریق ارتباط و تجارت با عثمانی با لطیفه های ملانصرالدین آشنا شده اند و ترجمه کتاب های ملانصرالدین، در آغاز، از روی متن های ترکی و ترکی استانبولی یا عربی انجام گرفته است؛ امّا با گذشت زمان، مردم، مطالبی بر آنها افزوده اند و حتی برخی از لطایف منتسب به بزرگان علم و ادب را به نام ملانصرالدین اشاعه داده اند؛ زیرا شخصیت ملانصرالدین در میان توده مردم از چنان شهرت و محبوبیتی برخوردار شد که برای گوینده لطیفه، آسان تر می نمود که هر لطیفه ای را به نام او بیان کند و شنونده را بخنداند. مقایسه لطیفه های متنوع ملانصرالدین در کتاب های گوناگونی که تاکنون به چاپ رسیده، تأکید دیگری است بر این ادعا که مردم به طور مستمر، لطیفه هایی به نام ملانصرالدین می سازند و یا لطیفه هایی برگرفته از ادبیات کُهن (کلاسیک) را به نام او به زبان می آورند و سرانجام، گردآورنده ای آن را ضبط و منتشر می کند و بدین طریق، بر تعداد این گونه لطیفه ها افزوده می شود. ظاهراً مرم صاحبْ ذوق، برای بیان سخنان حکمت آموز شادی بخش و شنیدنی، بهانه مناسبی یافته اند! درهم آمیختگی شخصیت ملانصرالدین و جُحدر ادبیات عامیانه عرب، شخصیت لطیفه پردازی به نام «جُحا» هست. اثبات این مطلب که جحا شخصیتی حقیقی و تاریخی بوده، مشکل است. جُحا در «دایرة المعارف فارسی» مصاحب چنین معرفی شده است: «جوحی یا جُحی، شهرت مرد ساده لوح احمقی است که حکایت و نوادر بسیاری در کتاب های ادب بدو منسوب است. گویند وی دجین بن ثابت نام داشت و کُنیه او ابوالغُصن بوده است، و در شهر کوفه می زیسته است. تاریخ ولادت و وفاتش معلوم نیست و گویند در عهد خروج ابومسلم خراسانی، حیات داشته است». همچنین دکتر علی اصغر حبسی در کتاب «تاریخ طنز و شوخ طبعی در ایران و جهان اسلامی» درباره جُحا می نویسد: «اهمیت جُحی از دو نظر، بسیار است: یکی آن که نام او و هزل هایش پس از سیر و گذشتن از لای سال ها و سده ها به دست دانشمندان و شاعران پارسی رسیده و گویندگان بزرگ ایرانی مانند عنصری، انوری، سنایی، مولوی، سعدی و عبیدزاکانی، در گفته ها و نوشته های خود از او یاد کرده اند ... دوم این که در زبان ترکی استانبولی، دانشمندان آن دیار، جُحا را با خوجه یا خواجه نصرالدین رومی یا به قول ایرانی ها ملانصرالدین، یکی می کنند». و این مطلب، تأکید دیگری است بر درهم آمیختگی شخصیت ملانصرالدین و جُحا. چند نکته در مورد شخصیت ملانصرالدینمجموعه لطایف مربوط به ملانصرالدین، وحدت شخصیت او را نشان نمی دهد. او مشاغل مختلفی دارد، اخلاقیات متفاوت و متضادی از خود بروز می دهد، در شهرهای گوناگون زیست می کند و در سنین مختلفی است و گاه به نظر می رسد شخصیتی است افسانه ای و بیش از آن که یک شخصیت باشد، یک شیوه نگاه را نشان می دهد. نکات زیر در مورد شخصیت ملانصرالدین قابل ذکر است: 1 . ملانصرالدین گاهی شخصیتی است ابله و ساده دل. نمونه ای از آن: کارهای خانهیک روز به ملانصرالدین خبر دادند: «خانه ات آتش گفته؛ تند خودت را برسان خانه». مُلّا با خون سردی گفت: «من و زنم کارهای خانه را با هم قسمت کرده ایم و قرار گذاشته ایم کارهای داخل خانه به عهده او باشد و کارهای خارج خانه را من انجام دهم و هیچ وقت در کارهای همدیگر دخالت نکنیم». 2 . ملانصرالدین گاهی شخصیتی است که خود را از دست دیگران به سادگی می زند؛ امّا دارای درکی پیچیده نسبت به جامعه است. نمونه ای از آن: فرار از سؤال و جوابیک روز که ملّانصرالدین سخت بیمار شده بود، وصیّت کرد: «وقتی من مُردم در قبر کهنه دفنم کنید». پرسیدند: چرا؟ گفت: «این طوری ممکن است نکیر و مُنکر، من را جزو اموات تازه به حساب نیاورند و از سؤال و جواب، خلاص شوم». 3 . ملانصرالدین اگر چه گاه چهره ای دینی می یابد، امّا آراسته به اخلاق خاص دینی نیست و گاه لودگی و حتی رفتارهای غیر اخلاقی از خود نشان می دهد. تقاص گناهانملّا که زن زشتی را به همسری گزیده بود، یک شب، بی دلیل مدتی به چهره او خیره شد. زن، علت را پرسید. ملّا در جواب گفت: «امروز چشمم به صورت زن زیبایی افتاد، هر چه سعی کردم نگاهش نکنم موفق نشدم. بنابراین، امشب به کفاره آن و برای این که گناهانم بخشیده شود، دو برابر آن به تو نگاه می کنم». 4 . ملانصرالدین حاضر جواب است. نمونه ای از آن: پاسخ حکیمانهاز ملّا نصرالدین پرسیدند: «چرا آب دریا شور است؟». جواب داد: «با این همه ماهیِ شوریده که توی دریا هست، باز انتظار دارید آب دریا شور نشود!». 5 . زمانه ملانصرالدین زمانه ای است فقیر، بی اخلاق، بی عدالت و مردم اکثراً گرسنه و بی چیزند. گدای سمجگدایی سه روز پشت سر هم، رفت درِ خانه ملّانصرالدین و از او تقاضای کمک کرد و هر بار از ملّا چیزی گرفت. روز چهارم، ملّا دید یکی دارد در می زند. رفت پشت در و پرسید: «کیه؟». گدا جواب داد: «مهمان خدا!» ملّا در را وا کرد، دست گدا را گرفت و کشان کشان بُردش به مسجد و به او گفت: «پدر جان! خانه خدا این جاست. اشتباهی آمده بودی خانه من!». 6 . اگر چه حوزه عمل و نقد و انتقاد ملّا نصرالدین، دین نیست، امّا او به هر حال، در زندگی اجتماعی با سؤالاتی در مورد دین و مسائل آن مواجه است. نمونه ای از آن: مقابله به مثلکشیشی از ملانصرالدین پرسید «پیغمبر شما از چه راهی رفت به معراج؟». ملانصرالدین جواب داد «از همان راهی که پیغمبر شما رفت به آسمان چهارم». 7 . ظلم، یکی از مهم ترین شاخصه های جامعه ای است که ملانصرالدین در آن زندگی می کند و قاضیانی که ستم می کنند و حق مردمان را ضایع می سازند. نمونه ای از آن: ملانصرالدین و اهل محلروزی قاضی شهر، ملانصرالدین را احضار کرد و به او گفت: «اهل محل از تو شکایت دارند و می گویند اسباب دردسرشان هستی». ملانصرالدین گفت: «خلاف به عرضتان رسانده اند؛ چون آنها مُشتی آدم نادان و قدرنشناس اند و من از شما می خواهم کاری کنی که حتی یک نفر از آنها در این محل باقی نماند». قاضی گفت: «همه آنها را که نمی شود بیرون کرد!». ملانصرالدین گفت: «راه دیگری نیست! نکند توقع داری بنده به خاطر عده ای نادان، خانه چندین و چند ساله خود را ترک کنم؟». قاضی گفت: «راه دیگری هم هست. آنها دلیل محکمه پسند بر مزاحمت های تو اقامه کرده اند. حالا تو اگر بتوانی دلیل محکمی بر ردّ آنها بیاوری، کار به نفع تو تمام می شود». ملّا ـ که سر کیسه اش را شل کرده بود تا یک دو اشرفی خرج رهایی خودش از این مَخمصه بکند ـ گفت: «اگر راه، همین است که شما می فرمایید و چاره دیگری نیست، باشد! من، دوتا دلیل محکمه پسند می آورم!». 8 . سفر، یکی از نشانه های مهم در آثار ملانصرالدین است. نمونه ای از آن: رؤیت ماهملانصرالدین، شب اول ماه، رسید به شهری و دید مردم جمع شده اند روی پشت بام؛ با انگشت به آسمان اشاره می کنند و هلال ماه را به یکدیگر نشان می دهند. ملّا زیر لب گفت: «عجب مردم کم عقلی دارد این شهر که برای رؤیت ماهِ به این کوچکی و کم نوری، این قدر خودشان را به زحمت انداخته اند و نمی دانند در شهر ما وقتی قرص ماه، قدِ یکی سینیِ بزرگ هم می شود، هیچ کس به آن توجه نمی کند». ملانصرالدین، منتقد اجتماعینکات قابل توجه و جالب دیگری در مورد شخصیت ملانصرالدین وجود دارد که در حال حاضر، مجال پرداختن به آنها وجود ندارد؛ امّا از مجموع آنچه گفتیم و نگفتیم، چنین برمی آید که لطایف ملانصرالدین در مجموع، نگاهی جامع به رفتارهای اجتماعی دارد. او مشاغل و طبقات گوناگون اجتماعی را در نظر می آورد و به نقّادی آنها می پردازد. ملانصرالدین بیش از آن که شخصیتی تعریف شده و معلوم باشد، نامی است برای نقد رفتارهای گوناگون، گاه متضاد و گاه در جغرافیا و تاریخ متفاوت. در هر حال، او را نمی توان یک تشخّص ویژه داد و شخصی خاص و متعلّق به زمان و مکانی خاص، به شمار آورد. جانِ کلاماکنون وقت آن رسیده به پرسشی پاسخ دهیم که در مقدمه مطرح شد و آن پرسش، این است که: آیا ملانصرالدین، شخصیتی است واقعی؟ یا اضافه ای است ساخته و پرداخته مردم؟ و یا پدیده ای است که از هم درآمیختنِ هزل گویان و لطیفه پردازان گوناگون پدید آمده است؟ در این ارتباط می توان نظر صاحب نظران را در چهار گروه زیر خلاصه کرد: اوّل، گروهی که برای ملانصرالدین و جُحا، جدا از هم، شخصیت تاریخی و مستقل قائل اند. دوّم، گروهی که آن دو را یکی می دانند و برای هیچ یک، شخصیتی تاریخی قائل نیستند. سوّم، گروهی که فقط برای حُجا شخصیت تاریخی قائل اند و اعتقاد دارند که تُرک ها شخصیّت خواجه نصرالدین را به تقلید از جُحای عرب ها ساخته اند و ایرانی ها نام او را به ملانصرالدین تغییر داده اند. چهارم، که اعتقاد دارند به طور کلی چنین شخصیت هایی ساخته و پرداخته مردم اند و چیزی جز تجلّیِ شعور آگاه، شوخ طبع و طنز پرداز جامعه نیستند. به هر حال، با توجه به جستجوی فراوانی که در این زمینه صورت گرفته است، نمی توان شخصیت تاریخی جُحا و ملانصرالدین را به اثبات رساند. تنها می توان اطمینان یافت که نام جحا و تعدادی از لطیفه های منسوب به او از نیمه دوم سده اول هجری، در ادبیات عرب مطرح شده است. لطیفه های جُحا از طریق مسافران و زوّار، سیر و سفرشان را به کشورهای مسلمان نشین آغاز می کنند و اندک اندک توسط بزرگانی چون عطار، مولوی و عُبید، به ادبیات کهن (کلاسیک) فارسی وارد می شوند. همین جریان در عثمانی به راه می افتد و این لطیفه ها از طریق عثمانی به کشورهای اطراف، انتقال پیدا می کنند، مُنتها با نامِ خواجه نصیرالدین. در ایران و آسیای میانه، نامِ خواجه نصرالدین به ملانصرالدین تغییر می یابد و در این میان، نام جُحا به حاشیه می رود؛ امّا با این حال، درهم آمیختگی شخصیت ملانصرالدین و جُحا به حدّی است که ایرانی ها گاه جُحا را ملانصرالدین عرب ها خطاب می کنند و عرب ها، ملانصرالدین را جُحای ایرانی ها می دانند و این جابه جایی و تغییر و تبدیل نام ها و لطیفه ها، قصه ای است تمام نشدنی! منابع:1 . شاهزاده ای که جادو شد، احمد عربلو، تهران: افق، دوم، 1378، ص7 و 8 . 2 . همه حق دارند، منوچهر کریم زاده، تهران: طرح نو، دوم، 1378، ص17، 36، 44 و 45. مثال ها به ترتیب از صفحات 170، 194، 137، منبع : فاطمه عسگری ، مجله حدیث زندگی > خرداد و تیر 1384، شماره 23 صفحه 84 |