خنده ی حلال

بانک لطیفه های حلال

خنده ی حلال

بانک لطیفه های حلال

خنده ی حلال
پیوندهای روزانه

لطایف

پنجشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۳، ۱۰:۳۹ ق.ظ



  • نقل است دو امیرزاده بودند در مصر. یکی علم آموخت و دیگری مال اندوخت و در نهایت، یکی دانشمند بزرگ عصر خود گشت و دیگری عزیز مصر شد. برادری که توانگر شده بود، به برادر دانشمند و تنگ دست خود نظر کرد و گفت: من به سلطنت رسیدم و تو همچنان در فقر هستی. برادرش پاسخ داد: ای برادر! می باید بیشتر شکر نعمت کنم؛ زیرا من به علم؛ یعنی میراث پیامبران دست یافتم و تو به سلطنت؛ یعنی میراث فرعون و هامان که پادشاه مصر بودند1
  •  
  • شخصی از پیری فرزانه طلب حکمت و موعظه کرد. گفت: بدان که چهار چیز از چهار چیز سیر نمی شود؛ زمین از آب، چشم از دیدن، گوش از شنیدن و طالب علم از علم.2
  •  
  • از حکیمی پرسیدند: فضیلت علم بر مال چیست؟ گفت: علم در آخرت باعث نجات و رستگاری است و مال باعث عذاب و گرفتاری. فایده دیگر آن است که اگر عالمی از اموال دنیا چیزی نداشته باشد، به وسیله علم خود می تواند مالی به دست آورد، ولی جاهل این گونه نیست.3
  •  
  • گویند شخصی از سقراط حکیم طلب پندی حکیمانه کرد. او چنین پاسخ گفت: جامعه وقتی فرزانگی و سعادت می یابد که مطالعه کار روزانه اش باشد.4
  •  
  • گویند: ابوهاشم جبّایی پسری داشت به نام ابوعلی که برخلاف پدر از علم بی بهره بود و تنها به نام و شهرت پدر اکتفا می کرد. این پسر روزی به مجلس صاحب بن عباد آمد. صاحب به گمان اینکه وی همچون پدرش اهل فضل است، او را در صدر مجلس نشاند و در احترامش کوشید.
  • آنگاه از وی مسئله ای پرسید. ابوعلی مضطرب شد و در جواب گفت: «نمی دانم نیمی از علم است.» صاحب گفت: فرزند من! تو راست می گویی، ولی پدرت که به دیگران تقدّم یافت و در صدر مجلس می نشست، از برکت آن نیمه دیگر بود، نه این نیمه ای که تو دستاویز خویش ساخته ای.5
  •  
  • نقل است حکیمی به فرزندش گفت: ای پسرکم! دانش را از دهان مردان علم بگیر! چون آنها بهترین شنیده های خود را می نویسند و بهترین نوشته های خود را به خاطر می سپارند و بهترین محفوظات خود را بیان می دارند.6
  •  
  • شخصی از ویکتور هوگو پرسید: خوشبخت کیست؟ گفت: کسی است که به یکی از این دو چیز دسترسی دارد یا کتاب های خوب، یا دوستانی که اهل کتاب باشند.7
  •  
  • شخصی از شوپنهاور موعظه خواست. او چنین گفت: کتاب، آیینه روح خواننده و نیز نویسنده است. عمر گران بهاتر از آن است که انسان آن را در خواندن کتاب های پوچ صرف کند.8
  •  
  • به حکیمی گفتند: حد آموزش چیست و تا چه وقت باید آموخت؟ گفت: به اندازه حیات.9
  •  
  • شخصی، دانشمندی را به خواب دید. پرسید: بهترین اعمال در دنیا چیست؟ گفت: هیچ عملی بهتر از علم و هیچ درجه ای بالاتر از درجه عالم نباشد و به همین دلیل، علمای دین را چند درجه بالاتر از دنیا، مرتبه و شرافت و وراثت دادند در آخرت و درجه های آنها از درجه های دنیا برتر است که فرمود: «وَ لَْلآخِرَةُ أَکبَرُ دَرَجاتٍ وَ أَکبَرُ تَفْضیلاً؛ قطعاً درجات آخرت و برتری آن بزرگ تر و بیشتر است.»  اسراء: 21  چنان که دانشمند در دنیا به منزل های طاعت و عبادت و کشف حقیقت از عامه مردم برتر است، فردا هم [منزلش] در بهشت از منزل بهشتیان برتر و بالاتر است.10
  •  
  • شاگردی از استاد خود پرسید: چه چیز هیبت انسان را می برد؟ حکیم گفت: طمع. پرسید: در این جهان، که بیگانه است؟ گفت: آن که نادان تر است. پرسید: در این جهان چه کسی نیک بخت تر است؟ گفت: آن که کردار به سخاوت بیاراید. پرسید: از علم آموختن چه یابم؟ گفت: اگر بزرگی، نامدار شوی و اگر درویشی، توان گر گردی.11
  •  
  • از بزرگ مهر پرسیدند: چرا معلم خود را بیشتر از پدر احترام می کنی؟ گفت: زیرا پدر، مرا از عالم ملکوت به زمین آورد و استاد، مرا از زمین به آسمان برده است.12
  •  
  • از امام محمد غزالی پرسیدند: چگونه به این منزلت رسیدی؟ گفت: هرچه ندانستم، از پرسیدنش ننگ نداشتم.13
  •  
  • حکیمی گوید: هرگاه به دانشی دست یافتی، نور علم را به تیرگی گناهان، خاموش مساز؛ که در آن روز که دانشمندان به نور دانش خویش راه می سپرند، تو در تاریکی می مانی.14
  •  
  • بزرگی گفته است: خودداری مردم از آموختن دانش ازآن روست که می بینند، آن که علم آموخته است، از آن [علمش]، کمترین سودی نمی برد.15
  •  
  • از حکیمی سؤال شد فضیلت علم بر مال چیست؟ گفت: اول آنکه به خاطر شرافت علم است که پادشاهان به دانشمندان احترام می گذارند و رعایت حال ایشان را می کنند، اما حال ثروتمندان به عکس این است؛ زیرا آنها برای حفظ ثروت خود، به خدمت پادشاهان می پردازند. دوم آنکه دانشمندان به وسیله علم از بیشتر بلاها در امان هستند، ولی ثروتمندان هم مال و هم جانشان در معرض آفت و خطر قرار دارد. سوم آنکه اگر در مال اسراف شود به نابودی خواهد انجامید، ولی احوال علم به عکس این است؛ زیرا هرچه بیشتر به دیگران بدهد هیچ کم نشود، بلکه زیادتر شود. چهارم آنکه اگر حادثه ای پیش آید و مال از بین برود، صاحب مال درویش و بیچاره می گردد و هرچه رنج و سختی در راه به دست آوردن مال برده است همه ضایع شود، ولی علم هیچ گاه از عالم جدا نمی گردد و اگر همه دنیا جمع شوند تا یک مسئله را از ذهن عالم محو کنند، نمی توانند.16
  •  
  • بزرگی گفت: دانش، کسی را حاصل نشود مگر آنکه دکان خویش ویران کند و دوستان را رها سازد و از وطن خویش دور شود و آموختن را غنیمت داند.17
  •  
  • به اسکندر گفتند: «چرا تعظیم معلم، بیش از پدر خود گفتی؟» گفت: «پدر سبب حیات فانی من است و معلم سبب حیات باقی من».18
  •  
  • 1. محمدرضا اکبری، لطیفه های آموزنده تاریخ، ص 118.
  • 2. کاظم مقدم، هزار و یک مطلب خواندنی، ص 150.  با اندکی دخل و تصرف
  • 3. علی اکبر احمدی دارانی، اندرز حاکمانه، ص 23.  با اندکی دخل و تصرف
  • 4. ش ـ لامعی، حکایت ها و لطیفه های فرهنگی، ص 28.  با اندکی دخل و تصرف
  • 5. همان، ص 73.
  • 6. شیخ بهایی، کشکول، ترجمه: عزیزالله کاسب، ص 293.  با اندکی دخل و تصرف
  • 7. حکایت ها و لطیفه های فرهنگی، ص 28.  با اندکی دخل و تصرف
  • 8. همان، ص 29.  با اندکی دخل و تصرف
  • 9. علی اصغر حلبی، خواندنی های ادب فارسی، ص 104.
  • 10. جلیل طیبات، حکمت ها و حکایت ها، ص 86.
  • 11. شعبان علی لامعی، حکایات برگزیده، ص 35.
  • 12. محمدتقی عطارنژاد، کشکول عطار، ص 26.
  • 13. حسین دیلمی، حکایت و حکمت، ص 117.
  • 14. کشکول، ص 177.
  • 15. همان، ص 199.
  • 16. اندرز حاکمانه، صص 22 و 23.  با اندکی دخل و تصرف
  • 17. کشکول، ص 311.
  • 18. راغب اصفهانی، نوادر، ترجمه: محمدصالح قزوینی، ص 14.
  • . شهادت امام صادق ع   22/7/1388
  • سال 184 هجری قمری بود.
  • به دست والی مدینه مسموم شد. منصور عباسی دستور داده بود امام را شهید کنند. والی مدینه انگور را زهرآگین کرد و به امام داد. امام شهید شد و مدینه در سوگ فرو رفت.
  • ***
  • امام کاظم ع  پیکر مطهر پدرش را میان دو تکه پارچه سفید پیچید؛ همان پارچه هایی که لباس احرام پدرش بود. پیراهنی هم که یادگاری جد بزرگوارش امام سجاد ع  بود به تن پدر پوشاند.
  • ***
  • دستور داد چراغ اتاق پدر را روشن بگذارند تا وقتی به عراق رفت. قبل از او هم، امام صادق ع  چراغ اتاق پدرش، امام باقر ع  را روشن نگه داشته بود.
  • ***
  • آن قدر گریسته بود که محاسنش از اشک چشمش خیس شده بود. گفت: می دانی چه مصیبت عظیمی بر خاندان رسول وارد شده؟
  • پرسید: چه مصیبتی؟
  • گفت: سرور آنان و دانشمندترین ایشان از دنیا رفت.
  • پرسید: که بود؟
  • گفت: جعفر بن محمد ع .
  • پرسید: تو خود دستور شهادتش را دادی!
  • گفت: آری، ولی به راستی او برگزیده خدا و در اعمال خیر پیش قدم بود!1
  • ***
  • در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد، کنار امام حسن مجتبی ع  و جدش امام سجاد ع  و پدر بزرگوارش امام باقر ع .
  • آخرین امامی بود که در بقیع آرمید. بعد از او تمام فرزندانش، جز امام رضا ع  در عراق دفن شدند.
  • 1. نک: تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 383.
  • در آستان شهادت
  • از میان شعله ها می گذشت و می گفت: منم پسر ابراهیم خلیل... آتش زبانه می کشید. منصور دستور داده بود خانه امام را بسوزانند. روز آخر، ساعت آخر، لحظه های آخر در بستر خوابیده بود. گفته بود برای تمام دوستان و فامیل هدیه و پول بفرستند، حتی برای آن کس که یک روز قصد داشت امام را بکشد.
  • ***
  • چشم هایش داشت بسته می شد، گاه گاه، از گوشه و کنار خانه صدای گریه برمی خاست. همه بودند. کنار بسترش منتظر نشسته بودند. خودش گفته بود همه بیایند. هیچ کس نمی دانست این لحظه های آخر چه می خواهد بگوید. به صورت تک تک حاضران نگاه کرد و گفت: «ما اهل بیت، کسی که نماز را سبک بشمارد شفاعت نمی کنیم».1
  • 1. نک: تا همیشه آفتاب، صص 98 ـ 100.
منبع:  مجله گلبرگ > مهر و آبان سال 1388 شماره 113 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۱/۱۴
مجید کمالی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">