لطایف قرآنی
یا حضرت عباسدر روایتی از برادر (پاسدار) مرندی آمده است:خاطره ای که از جلسات مشترک با ارتش … دارم،این است که در یک قرارگاه تاکتیکی مشترک (سپاه و ارتش)،نماز جماعت می خواندیم،یک روز هنگام نماز از یکی از سرهنگ های ارتش خواستند که پیش نماز شود.پای سرهنگ به شدت آسیب دیده بود.و او این خواسته را رد کرد.چند نفر از فرمانده هان ما از جمله شهید بروجردی اصرار کردند. هر قدر سرهنگ گفت نمی تواند نماز بخواند،قبول نکردند.بالاخره،مجبور شد به جلو برود و امام جماعت شود. رکعت اول نماز را خواندیم.وقتی می خواست برای رکعت دوم از جا بلند شود،گفت:یا حضرت عباس! همه زدند زیر خنده و نماز به هم خورد.او برگشت و گفت:بابا من که گفتم منو جلو نفرستید. ******************** به به چه نمازی!عربی نماز خود را بسیار طول داد،مردم او را مدح و تعریف کردند،وقتی از نماز خود فارغ شد گفت: روزه هم هستم. ******************** به قدر علم نه به قدر جهل:ابوبکر از واعظی که روی منبر بود،مسئله ای پرسید.واعظ گفت:نمی دانم.به او گفتند:منبر جای انسان های جاهل و نادان نیست.واعظ در جواب گفت:من به قدر علمم بالا رفته ام؛اگر می خواستم به اندازه جهلم بالا بروم،باید تا آسمان بالا می رفتم. منبع : صادق زینی لشکاجانی مجله بشارت > فروردین و اردیبهشت 1389 - شماره 76 ، صفحه 72 |