ارزش آزادی
شنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۳، ۰۷:۳۲ ب.ظ
دانشمند بزرگ و فیلسوف نامدار، ابوعلیسینا، در هنگامی که به وزارت رسیدهبود، روزی با دبدبه و با جلال و هیمنه صدر اعظمی عبور میکرد، اتفاقاً از کنار مستراحی گذشت که یک کناس و چاه ریزی مشغول تخلیه آن بود. ابوعلی سینا که هوش فوق العاده و قوای حسی ای قوی داشت، دید که گویا کناس شعری را زیر لب زمزمه میکند، خوب گوش فرا داد، شنید که میگوید:
گرامی داشتم ای نفس از آنت که آسان بگذرد بر دل جهانتیعنی به خودش خطاب میکند و میگوید، من از این جهت تو را گرامی داشتم که به تو خوش بگذرد.
بوعلی خنده اش گرفت از اینکه آن مرد، پستترین کارها را که کناسی است دارد انجام میدهد وتازه منت هم سر نفس خودش میگذارد.
بوعلی اسبش را متوقف کرد و آمد جلو و روکرد به کناس و گفت: انصافاً هم که نفس خودت را گرامی داشتی و بهتر از این هم نمیشود!
کناس هم وقتی که آن قیافه و هیکل و آن اوضاع و احوال را دید، شناخت و دریافت که غیر از بوعلی صدر اعظم وقت، کس دیگری نمیتواند باشد. پس در خطاب به بوعلی سینا گفت: من این شغل را اختیار کردم که مثل تو محکوم یک فرد دیگری نباشم، کناسی و آزادگی بهتر است از آنچه تو و همه رؤسای دنیا دارید، به دلیل اینکه تو محکومی، تو تابعی! نوشته اند که بوعلی از خجالت خیس عرق شد.[1]
[1] . شهید مرتضی مطهری،انسان کامل، صص 25، 26. استاد این داستان را از کتاب نامه دانشوران نقل کردهاند.
۹۳/۰۱/۲۳