باز هم او را ثنا میگویی؟!
شنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۳، ۰۷:۳۷ ب.ظ
مردی از دوستان امیرالمؤمنین، با فضیلت و با ایمان، متأسفانه از وی لغزشی انجام گرفت و میبایست حد بر وی جاری گردد.
امیرالمؤمنین پنجه راستش را برید، آن را به دست چپ گرفت، قطرات خون میچکید و او میرفت.ابن الکواء خارجی آشوبگر، خواست از این جریان به نفع حزب خود و علیه علی(ص) استفاده کند، با قیافه ای ترحمآمیز رفت و گفت: دستت را کی برید؟ آن مرد پاسخ داد:
«پنجه ام را برید: سید جانشینان پیامبران، پیشوای سفیدرویان قیامت، ذیحقترین مردم نسبت به مؤمنان، علی بن ابی طالب، امام هدایت... پیشتاز بسوی بهشتهای نعمت، مبارز شجاعان، انتقام گیرنده از «جهالت پیشگان»، بخشنده زکات... رهبر راه رشد و کمال، گویندهی گفتار راستین و صواب، شجاع مکی و بزرگوار با وفا».
ابن الکواء گفت: وای بر تو! دستت را میبُرد و این چنین ثنایش میگویی؟
مرد جواب داد: چرا ثنایش نگویم و حال اینکه دوستیش با گوشت و خونم درآمیخته است.به خدا سوگند که نبرید دستم را، جز بهخاطرحقی که خداوند قرار داده است.[1]
[1] . شهید مرتضی مطهری،جاذبه و دافعه علی ـ علیه السّلام ـ، ص 36 ـ 37( به نقل از بحار الانوار، ج 2، ص 281 ـ 282، چاپ جدید و التفسیر الکبیر فخر رازی، ذیل آیه 9 سوره کهف.)
۹۳/۰۱/۲۳