لطایف و حکایتهای اخلاقی
حنین ، کفش دوزی از هل حیره بوده است ، مردی اعرابی خواست از او موزه ای بخرد، در بهای آن چند بار حرف در میانشان ردّ و بدل شد، سرانجام اعرابی با آن همه چانه زدن موزه را نخرید و حنین سخت در غضب شد و بر سر آن شد که اعرابی را نیز به خشم آورد. چون اعرابی رهسپار شد، حنین از سوی دیگر رفته یک لنگه کفش را بر سر راه وی انداخت ، و پیش رفته لنگه دیگر را نیز بر سر راه وی نهاد، و خود در کناری کمین کرده بنشست . چون اعرابی به لنگه نخستین برخورد کرد، گفت : این لنگه کفش چه قدر شبیه به کفش حنین است ، اگر آن لنگه دیگر با این بود می گرفتمش ، چون پیش رفت و به لنگه دیگر رسید پشیمان شد که لنگه پیشین را ترک گفته است ، از شتر فرود آمد و زانویش را ببست و برای گرفتن موزه اول برگشت ، حنین فرصت کرده شتر را با آن چه بر او بود در ربود.
گفت : دو لنگه موزه حنین را آورده ام . پس این داستان مثل شده است برای هر کس که از سفر خود ناامید بازگردد.(1)
آن را که خبر شد، خبری باز نیامد
گفت : به خاطر داشتم که چون به درخت گل برسم دامنی پر کنم
هدیه اءصحاب را، چون برسیدم بوی گل چنانم مست کرد که دامنم از دست برفت .(2)
اخلاص در عمل
اطرافیان پرسیدند: آقا چرا تا این جا آمدید و حالا بر می گردید؟ آقا جواب داد: که خطوری به قلبم کرد که بیمار وقتی مرا ببیند، از من خوشش خواهد آمد و می گوید که سبزواری ، چه انسان والا و بزرگی است که به عیادت من بیمار آمده است . حالا برمی گردم تا هنگامی که اخلاص اولیه را بیابم و تنها برای خدا به عیادت بیمار بیایم .(3)
اخلاق استاد
عرض کردیم : اختلاف افق از مدرسه مروی تا این جا موجب این تفاوت شده است ، تبسم فرمود و شروع به درس نمود.(4)
انتقام بدن
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
یکی از آشنایان - خدا رحمتش کناد - در وسط تابستان در غیر ماه مبارک رمضان روزه داشت ، به او گفتم : آقا شما در این سن و در این هوای گرم و سوزان روزه دارید؟!
در جوابم گفت : من از این بدن سیلی خورده ام ، سرکشی کرد و مرا به این سو آن سو کشانید، حالا من می خواهم انتقام بکشم و او را بدارم
باز شدن قفل به نام فاطمه سلام الله علیها
گردی از فیض قرائت استاد
این اسم مادر موسی است که هر قفل بسته به خواندن آن گشوده می گردد. قفل ، هر مشکل است . یکی از اساتیدم قدس سره برایم نقل کرده است که جناب آقا سید احمد کربلایی ، وقتی کلید حجره اش را گم کرده بود، و درب حجره مقفل بود، مرحوم سید گفت : مگر جدّه ام فاطمه زهرا علیهاالسلام از مادر موسی کمتر است ، نام او را به زبان آورد و گفت : یا فاطمه ، و قفل را کشید و باز شد.(5)
پناه به ذکر الهی
امام صادق علیه السلام می فرماید: در شگفتم برای کسی که از چهار چیز بیم دارد، چگونه به چهار چیز پناه نمی برد؟
در شگفتم برای کسی که ترس بر او غلبه کرده ، چگونه به ذکر حسبنا الله و نعم الوکیل پناه نمی برد. زیرا به تحقیق شنیدم که خداوند عزوجل به دنبال ذکر یاد شده فرمود: پس (آن کسانی که به عزم جهاد خارج گشتند و تخویف شیاطین در آنها اثر نکرد و به ذکر فوق تمسک جستند) همراه با نعمتی از جانب خداوند (عافیت ) و چیزی زائد بر آن (سود در تجارت ) بازگشتند و هیچگونه بدی به آنان نرسید.
و در شگفتم برای کسی که اندوهگین است ، چگونه به ذکر لا اله الا انت سبحانک انّی کنت من الظالمین پناه نمی برد. زیرا به تحقیق شنیدم که خداوند عزوجل به دنبال ذکر فوق فرمود: پس ما (یونس را در اثر تمسک به ذکر یاد شده ) از اندوه نجات دادیم و همین گونه مؤ منین را نجات می بخشیم .
و در شگفتم برای کسی که مورد مکر و حیله واقع شده ، چگونه به ذکر اءفوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد پناه نمی برد. زیرا به تحقیق شنیدم که خداوند عزوجل به دنبال ذکر فوق فرمود: پس خداوند (موسی را در اثر ذکر یاد شده ) از شر و مکر فرعونیان مصون داشت .
و در شگفتم برای کسی که طالب دنیا و زیبایی های دنیاست ، چگونه به ذکر ((ما شاءالله لا قوة الا بالله )) پناه نمی برد. زیرا به تحقیق شنیدم که خداوند عزوجل بعد از ذکر یاد شده (از زبان مردی که فاقد نعمتهای دنیوی بود، خطاب به مردی که از آن نعمتها بهره مند بود) فرمود: اگر تو مرا به مال و فرزند، کمتر از خود می دانی پس امید است خداوند مرا بهتر از باغ تو بدهد...
ترک لهو و لعب
مقصود این که حضرت آقای شعرانی در مجلس درسی حکایت فرمود که حاج شیخ عبدالنبی نوری در جلسه درسی برای ما نقل کرده است که گفت : من در ایام طلبگی از نور مازندران برای تحصیل به تهران آمدم ، و در مدرسه سپهسالار قدیم حجره ای گرفتم و به درس و بحث اشتغال داشتم ، قضا را رساله ای در کیمیاگری به دستم آمد، و من شب ها پس از به خواب رفتن طلاب مدرسه پوشیده و پنهان از آنان ، در پشت بام مدرسه مطابق دستور آن رساله عمل می کردم ، لذا هیچ کس از کار من آگاه نبود؛ همین سان بدان کار در شب ها اشتغال داشتم تا فصل بهار فرا رسید و تنی چند از طایفه ما از نور برای تشرف به ارض اقدس رضوی به تهران وارد شدند و در مدرسه سپهسالار قدیم به دیدار من آمدند و گفتند: آقا شیخ النبی (اسم نخستین آن جناب به تسمیه پدر و مادرش ((نبی )) بود، تا این که طلبه شد و درس خواند و به عقل آمد، نامش را تغییر داد و نبی را عبدالنّبی کرد) ما می خواهیم به زیارت تربت امام هشتم تشرف حاصل کنیم ، اگر مایلید مهمان ما بوده باشید و در این سفر با شما باشیم ؛ ما هم از ایشان تقدیر کردیم و دعوتشان را اجابت نمودیم . و آن اوان زمان شهرت و بحبوحه اوج آوازه متاءله سبزواری و حوزه درس او در سبزوار بود، و سبزوار آن زمان نیز روز منزل و شب منزل کاروانیان بود که در آن جا بارگیری می کردند و اتراق می نمودند؛ پس از آن که کاروان ما در آن جا بارگیری کردند به همراهان گفتم : من به شهر می روم و تا بعد از ساعتی بر می گردم ؛ پرسیدند: در شهر چه کار دارید و برای چه می روید؟
گفتم : عالمی بزرگوار در سبزوار تشریف دارد به زیارت ایشان می روم .
گفتند: سفر ما سفر زیارتی است چه بسیار خوب که ما هم به حضور این عالم روحانی تشرف حاصل کنیم ، چند نفر برخاستند و با من به راه افتادند تا به حضور جناب حاجی تشرف یافتیم ، و پس از برهه ای رخصت طلبیدیم و برخاستیم ؛ حاجی به من اشاره کرد و گفت : آقا شما باشید که من یک دو جمله حرفی با شما دارم ، سپس رو به من کرد و فرمود: آقا مشغول درس و بحث و تحصیلت باش ، آن کار شبانه ات را رها کن و از آن دست بردار که به جایی نمی رسی و نتیجه ای جز اتلاف وقت ندارد.(6)
تقرب به سوی سگ
حرص و طمع انسان را از ادراک باز میدارد
اول آنگاه به تو آموزم که در دست تو باشم، دوم چون بر درخت نشینم، سیم چون بر کوه نشینم . گفت اول بیاموز گفت آنچه فوت شود حسرت مخور ! از او دست بداشت. چون بر درخت بنشست گفت دوم بیاموز گفت کسی را که چیزی نتواند بود و گوید هست باور مدار! پس بر کوه نشست گفت ای بدبخت اگر مرا بکشتی در حوصله من دو دانه در بود هر یکی به وزن بیست مثقال.
مرد از پشیمانی دندان به لب فرو برد و به غایت اندیشهمند شد. گفت سیم بیاموز: گفت:
تو آن دو را فراموش کردی، سیم چه میکنی؟! نگفتم که بر فایت حسرت مخور و آنچه نباشد چون گویند هست باور مدار، من با گوشت و خون و پر بیست مثقال نباشم، چون در حوصله من دو دانه در باشد هر یکی بیست مثقال!
پس بپرید و برفت. این مثل بر آن زنند که مردم از غایت حرص و طمع سخن محال قبول کنند تا از ادراک حق باز مانند.
حقانیت حضرت علی علیه السلام
استاد ما مرحوم آقا سید علی قاضی حکایت کرد که کسی از جنی پرسیده است (و فرموده است شاید آن کس خود مرحوم قاضی بوده است ): طایفه جن به چه مذهب اند؟ آن جن در جواب گفت : ((طایفه جن مانند طایفه انس دارای مذاهب گوناگون اند، جز این که سنی ندارند برای آن که در میان ما کسانی هستند که در واقعه غدیر خم حضور داشتند و شاهد ماجرا بوده اند.))
راقم سطور حسن حسن زاده آملی گوید: بسیاری از صحابه در واقعه غدیر خم حضور داشته اند، و به شاءن نزول کریمه : یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس ان الله لا یهدی القوم الکافرین .(7) به راءی المعین شاهد بوده اند، و فرموده رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم : الا من کنت مولا، فهذا علی مولاه ، اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله و احب من احبه ... را به حضرو عیانی شنوده اند؛ ولکن هنوز بدن رسول خدا دفن نشده بود که ...، و یا به قول سید حمیزی در قصیده عینیه :
حتی اذا واروه فی لحده
و انصرفوا عن دفنه ضیعوا
ما قال الاءمس و اوصی به
و آثروا الضر بما ینفع
و قطعوا ارحامه بعده
فسوف یجزون بما قطعوا
لاجرم آن فرقه جن مسلمان مؤ من را (رحمه الله علیهم ) بر این قوم انس ، فضر شرف است ؛ فاعتبروا یا اولی الابصار.(8)
خدایا تو خدایی نه بازرگان
این ره است و دیگر دوم ره نیست
این درست و دیگر دوم در نیست
اگر گفتند: به اذن کی آمدی؟ بگو شنیدم
بر ضیافتخانه فیض نوالت منع نیست
در گشاده است و صلا در داده خوان انداخته
اگر گفتند تا بحال کجا بودی؟ بگو راه گم کرده بودم
اگر گفتند چی آوردی؟ بگو: اولا: دل شکسته که از شما نقل است:
در کوی ما شکسته دلی میخرند و بس
بازار خود فروشی از آن سوی دیگر است
و ثانیا:
جز نداری نبود مایه دارائی من
طمع بخششم از درگه سلطان من است
و ثالثا: الهی آفریدی رایگان، روزی دادی رایگان، بیامرز رایگان، تو خدایی نه بازرگان.
اگر گفتند برونش کنید بگو:
نمیروم ز دیار شما به کشور دیگر
برون کنید از این در در آیم از در دیگر
اگر گفتند این جرئت را از که آموختی بگو از حلم شما.
اگر گفتند قابلیت استفاضه نداری بگو قابلیت را هم شما افاضه میفرمایید.
باز اگر از تو اعراض نمودند بگو:
به و الله و به بالله و به تالله
بحق آیه نصر من الله
که مو از دامنت دستبر ندیرم
اگر کشته شوم الحکم لله
اگر گفتند: مذنبی بگو: شنیدم شما غفارید. ثانیا: ملک نیستم. آدم زادهام. ثالثا:
نا کرده گنه در این جهان کیستبگو
آن کس که گنه نکرده و زیستبگو
من بد کنم و تو بد مکافات کنی
پس فرق میان من و تو چیستبگو
اگر گفتند: اینحرفها را از کجا یاد گرفتی بگو:
بلبل از فیض گل آموختسخن ور نه نبود
این همه قول و غزل تعبیه در منقارش
اگر گفتند: چه میخواهی بگو:
جز تو مارا هوای دیگر نیست
جز لقای تو هیچ در سر نیست (9)
درجه خوف و خشیت امام صادق (علیه السلام )
من نیز از این موضوع خوشحال بودم و خدای را شکر می کردم . آن بزرگوار همواره ، از سه حالت خارج نبود: یا روزه بود، یا در حال قیام (به عبادت ) و یا در حال ذکر خداوند. او از عظیم ترین عابدان و بزرگترین زاهدان بود، کسانی که در مقابل خداوند عزوجل در حالتی از خشیّت به سر می برند. حدیثش بسیار و همنشینی با او خوب و فوایدش فراوان بود. وقتی از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم حدیثی نقل می کرد و می فرمود: قال رسول الله ، چهره اش به کبودی و زردی می گرایید و دگرگون می گشت ؛ به طوری که دوست و آشنا نمی توانست او را بشناسد. سالی ، همراه ایشان به حج مشرف شدم . چون زمان احرام فرا رسید، هر چه می خواست لبیک بگوید، صدایی از گلویش خارج نمی شد و چیزی نمانده بود که خود را از مرکبش به زمین افکند!
به ایشان عرض کردم : ای پسر رسول خدا! بگو! چاره ای نیست ؛ باید بگویی ! ایشان فرمود: ای پسر ابوعامر! چگونه جسارت کنم و بگویم : لبیک اللهم لبیک ؟! در حالی که می ترسم خداوند عزوجل جوابم دهد: لا لبیک و لا سعدیک !
درمان با سوره یس
جواب داد: هرگاه حکیم یک دوا را برای مرضی مقرر کرده باشد و آن دوا در دکان عطاری باشد و مریض برود تمام ادویه دکان او را بخورد آیا نفعی به او خواهد رسید؟(10)
سگ و صاحبخانه
مدرس پاسخ داد: خیر تا وقتی که دست او از نخستوزیری کوتاه نشود مخالفت با وی ادامه خواهد داشت.
آن مرد به گزارشی از خدمات رضاخان پرداخت و گفت:
در مدت نخستوزیری او قدرت ارتش افزایش یافته و با نیروهای نظامی مالیاتهای عقب افتاده از مردم گرفته شده است، حیف است که این قدرت را از دست بدهیم.
مدرس در پاسخ وی با خونسردی گفت: سگ هر چه هم خوب باشد وقتی پای بچه صاحبخانه را گاز گرفت، دیگر ارزش ندارد و باید بیرونش کرد.
او در جواب گفت: اگر این سگ را از خانه بیرون کنیم چه کسی را به جای او می گذاریم؟ با رفتن رضاخان آشوب به پا میشود و اجانب کشور را تجزیه میکنند. مدرس به او گفت: اگر قرار است هنگام سحر مرغ را شغال ببرد بهتر است هنگام غروب آن را ببرد، در این صورت لااقل آدم با آرامش میخوابد و دیگر لازم نیست شب را آشفته سپری کند و مراقب باشد که مرغها را از دست ندهد.
عبور از دریا توسط بسم الله
علت صلوات فرستادن
علّت محرومیّت از نماز شب
حضرت فرمود: گناهانت تو را مقیّد کره و دست و پایت را بسته اند)).
کلینی قدس سره در باب ذنوب از کتاب ایمان و کفر، نقل می نماید که امام صادق علیه السلام فرمود: ((چون مرد گناه کند، از نماز شب محروم گردد و عمل زشت ، از چاقویی که در گوشت فرو رود، سریعتر در کسی که مرتکب آن شده ، فرو می رود)).(13)(14)
علم امام صادق علیه السلام
فرمود که : احتیاج به این مقدار فکر نیست بنویس که گوش هر حیوانی که مرتفع است بچه می آورد و هر کدام منخفض است بیضه می نهد ذلک تقدیر العزیز العلیم .
باز با آن که چرنده است و گوش او منخفض و به سر او چسبیده بیضه می نهد، سلحفاة که چرنده است چون بدین منوال است بیضه می نهد و گوش خفاش چون مرتفع است و به سر او چسبیده نیست ، بچه می آورد.(15)
مرتبه رضا
جابر چون این سخن شنید به روی محمد بوسه داد و گفت : صدق رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم که مرا گفت که یکی از فرزندان مرا بینی هم نام من و هو یبقر العلم بقراکما یبقر الثور الارض و به این سبب او را باقر علوم الاولین و الاخرین گفتند و از معرفت این مراتب معلوم شود که جابر در مرتبه اهل صبر بوده است و محمد در رتبه رضا.(16)
مقام صبر
ابهت ساده زیستی
تجسّم مهربانی
هرگز از کسی به بدی یاد نکرد و به احدی رخصت غیبت نمی داد.
اگر کسی به قصد غیبت لب می تکاند می فرمود: یا باید در گوش خود پنبه ای بگذارم که اظهارات شما را نشنوم و یا از خدمتتان مرخص شوم !
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای فرشته ات به دو دست دعا نگهدارد
لگد به افتاده
عید واقعی
ایشان یک گروه از بچّه ها و نزدیکان را سراغ داشتند که هر سال یکماه مانده به عید می رفتند و اندازه لباس آنها را می گرفتند و نمره کفش آنها را می پرسیدند و برای آنها لباس و کفش تهیه می کردند. حتّی یادم هست یکسال خانواده ای آمدند که خیلی بچّه داشتند. یکی یکی اندازه بچه ها را گرفت تا برایشان کفش و لباس تهیّه کند. من به ایشان گفتم : شما که برای اینها لباس می خرید بچّه های ما: محمّدحسن و محمّدحسین نیز هم سن اینها هستند. پس چرا برای اینها چیزی نمی خرید؟ ایشان پاسخ داد: اینها خودشان می دانند عید ما روزی است که یک زندانی وجود نداشته باشد. عید روزی است که همه خوش باشند. ایشان با خانواده هایی که شوهرهایشان زندانی بودند سر می زدند، مایحتاج آنها را می خریدند و شبها به منزل آنها می بردند. حتّی به منزل نمی گفتند که کجا می روند. یک روز برادرش آمد و سراغ او را از من گرفت . گفتم : رفت بیرون . پرسید: این موقع شب کجا رفته ؟
گفتم : نمی دانم . گفت : می روم دنبالش . وقتی رفت و برگشت دیدم خیلی در فکر فرو رفته . بعدها گفت : می دانی آن شب علی آقا کجا رفته بود؟ گفتم : نه .
گفت : او را پیدا کردم در حالی که دیدم به درب خانه ای رفت و به خانواده فلان آقایی که در زندان بود کمک کرد. این ماجرا مربوط به زمان شاه بود.
اطعام و خوش زبانی
اطعام الطعام و اطیاب الکلام . :غذا دادن به مردم ، و خوش زبانی با مردم به این ترتیب ، پاسخ او را داد و به سوی مقصد حرکت کرد، نه اینکه به او اعتراض کند که اکنون چه وقت سؤال است ؟!
پی نوشت :
1- هزار و یک کلمه ، ص 436.
2- هزار و یک کلمه ، ج 3، ص 384 - 383.
3- در محضر استاد، ص 23.
4- هزار و یک کلمه ، ج 3، ص 36 - 35.
5- هزار و یک کلمه ، ج 3، ص 404.
6- هزار و یک کلمه ، ج 3، ص 174 - 173.
7- سوره مائده / 68.
8- هزار و یک کلمه ، ج 3، ص 301 - 300.
9- هزار و یک نکته، علامه حسن حسنزاده آملی(دامت برکاته)
10- هزار و یک نکته ، ج 1 و 2، ص 122 - 121.
11- ولایت تکوینی ، ص 15.
12- هزار و یک نکته ، ص 769 - 770.
13- ج 2، ص 290 (کافی معرب ).
14- رساله لقاءالله ، ص 197.
15- هزار و یک نکته ، ج 1 و 2، ص 68
16- هزار و یک نکته ، ج 1 و 2، ص 171.
17- هزار و یک نکته ، ج 1 و 2، ص 796.
منابع:
1. داستانهای حکیمانه در آثار علامه حسن زاده آملی، هیئت تحریریه انتشارات نبوغ
2. اخلاق محتشی، خواجه نصیر الدین طوسی
3. هزار و یک نکته، علامه حسنزاده آملی(دامت برکاته)
4. داستانهای مدرس، غلامرضا گلیزواره
5. داستان راستان، علامه شهید مطهری(رحمت الله علیه)
6. داستانهایی از علما،علیرضا حاتمی
7. داستان دوستان، آیت الله محمد محمدی اشتهاردی
منبع: راسخون