خنده ی حلال

بانک لطیفه های حلال

خنده ی حلال

بانک لطیفه های حلال

خنده ی حلال
پیوندهای روزانه

۹۹ مطلب با موضوع «مطالب خواندنی» ثبت شده است

لطایف قرآنی

شنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۳، ۰۷:۲۲ ب.ظ

پاسخ دندان شکن

روزی یک یهودی به حضرت علی(ع) گفت: هنوز پیامبر شما را دفن نکرده بودند که اختلاف در میان شما پیدا شد.

حضرت فرمود: اختلافی که در میان ما پیدا شد از فراق او بود نه در دین او، حال آنکه پاهای شما هنوز از گل و لای نیل خشک نشده بود که به پیغمبر خود گفتید:

«اجْعَلْ لَنا اِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَة؛ برای ما خدایی پیدا کن همچنان که بت پرستان را خدایانی است.»

آن یهودی از این جواب منفعل شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۳ ، ۱۹:۲۲
مجید کمالی

لطایف قرآنی

شنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۳، ۰۷:۲۰ ب.ظ

غرق حتمی

یکی از اکابر به صاحب عبّاد رقعه ای نوشت در شفاعت و حمایت ظالمی که مستوجب قتل شده و قتل وی براین وجه قرار یافته بود که او را در حوض آب، مکرّر غوطه دهند تا وقتی که بمیرد؛ صاحب عبّاد در جواب رقعه آن بزرگ، این آیه را نوشت:

«ولا تُخاطبنی فی الّذین ظَلَموا إنَّهُم مُغرَقون؛ در مورد (خلاص) آنها که ظلم کردند با من خطاب مکن که ایشان غرق شوندگانند.» سوره هود، آیه 37.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۳ ، ۱۹:۲۰
مجید کمالی

لطایف قرآنی

شنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۳، ۰۷:۱۵ ب.ظ

استجابت دعای مضطر

پیر زنی به نزد جنید بغدادی آمد و گفت: مدتی است که پسرم از خانه رفته و خبری از او ندارم. بیش از این برفراق و دوری او نمی توانم صبر کنم.

جنید گفت: «علیک بالصبر»؛ صبر پیشه کن!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۳ ، ۱۹:۱۵
مجید کمالی

لطایف تاریخی

شنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۳، ۰۷:۰۹ ب.ظ

ادعای پیغمبری

شخصی که واحدالعین بود، به کسی که ادعای پیغمبری می نمود برخورد گفت: دلیل آنکه می گویی تو پیغمبر هستی چیست؟ چه معجزه ای داری؟ گفت: معجزه من این است که الان چشم سالم تو را بیرون می آورم و آن وقت از خداوند مسئلت می کنم که هر دو چشم تو را کاملاً شفا داده، از هر دو چشم بینا شوی. گفت: لازم نیست آمنّا و صدّقنا.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۳ ، ۱۹:۰۹
مجید کمالی

گوهر وحی / لطایف قرآن

جمعه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۳، ۱۰:۴۰ ق.ظ

آزادکردگان خدا

روایت است از رسول خدا صلی الله علیه و آله که فرمود، خلقان در قیامت بر طبقات باشند، بعضی آنان باشند که بی حساب و کتاب به بهشت روند، و آن، پیغمبران باشند، و دیگران را حساب کنند. آن را که حَسَنات بیش از سیّئات باشد به بهشتش بَرَند و آن را که در مقابل و برابر باشد، خدای تعالی فرماید تا مدتی در عرصاتِ قیامتش بدارند، و آنگه به بهشتش برند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۳ ، ۱۰:۴۰
مجید کمالی

گوهر لطایف / حکایت پادشاهان

جمعه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۳، ۱۰:۳۸ ق.ظ

داددهی و دادخواهی

چون نوشروان به پادشاهی بنشست، یونان دستور به وی نامه ای نبشت و گفت: ای ملک! کار ملوک بر سه حال است: یا داد دهد و داد نخواهد و این فضل است و پایگاه بزرگان است و یا داد دهد و داد بخواهد و این عدل است و درجه میانه است و یا داد ندهد و داد بخواهد و این درجه جور است. اکنون بنگر تا تو را کدام آرزوست، اختیار کن و دانم که ملک جز آن اختیار نکند که شاعر گفت:

;آنکه او داد داد و داد نجُست ;فضل را بر جهان امیر بود
;و آنکه او داد داد و داد ستد ;عدل را نیز بی نظیر بود
;و آنکه او داد جُست و داد نداد ;به حقیقت یکی حقیر بود

روزی عبداللّه طاهر پدر را گفت: «تو چه گویی این دولت در خاندان ما چند باشد؟» گفت: «چندان که این بساط داد در ایوان ما گسترده است».

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۳ ، ۱۰:۳۸
مجید کمالی

گوهر لطایف / حکایات تاریخی

جمعه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۳، ۱۰:۳۵ ق.ظ

فرجام هارون الرشید

بعضی از منجمین گفته بودند که هارون رشید در طوس خواهد مُرد و این حکم به سمع رشید رسیده بود. چون در خراسان شورشی پیش آمد و کارش عظیم شد به رشید گفتند تا خود به خراسان نروی، دفع شورش ممکن نیست. رشید، کراهت از رفتن داشت. اُمنای دولت به عرض رسانیدند که برای سخن منجمی، امر دولت را نمی توان معوق گذاشت و ما چون به خراسان رویم قدم به ولایت طوس نگذاریم. رشید، ناچار با لشکر تا نیشابور رفت و از نیشابور راه کج کرده نمی خواست که به طوس رود. در شبی از شب ها با لشکریان به عزمی حرکت می کردند. شب راه را گم کرده بسیار تند رانده بودند، چون روز شد، خود را در دروازه طوس دیدند. رشید را از دیدن این حال لرزه حاصل شد. معالجه اطبا، مفید نیفتاد. به مقر اصلی خود شتافت. و مأمون او را در گنبدی که در سناباد بود دفن نمود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۳ ، ۱۰:۳۵
مجید کمالی

گوهر لطایف / سفرنامه مکه

جمعه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۳، ۱۰:۳۳ ق.ظ

از جدّه به مکه

از جدّه الی مکّه معظمه پانزده ساعت راه است. در هر ساعتی از راه، قهوه خانه و بعضی چاپار خانه هست. سکنه مختصری دارد. مگر سه محل که جمعیتی دارند، همه عرب. خانه ها بعضی از گل، پاره ای چادر دارند همه این آبادی ها از آبِ باران گذران می کنند. سه چهار محل چاه دارند. آب چاه به کار می برند، ولی گوارا نیست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۳ ، ۱۰:۳۳
مجید کمالی

گوهر لطایف / در ستایش خرد و دانش

جمعه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۳، ۱۰:۳۰ ق.ظ

گوهرِ عقل

;گر خداوند آسمان را داده است ;مالِ قارون ترا و ملک عزیز
;گر نداری هنر، نداری جاه ;ور نداری خرد، نداری چیز

افلاطون گفته است: بزرگ ترین گوهر، خرد است و گفتارِ خوب و زبانِ شیرین.

حکما گفته اند: خرد، مُظاهر و معاون مردم است، در وقتِ سختی و دشواری و هرکه استظهارِ خودْ خرد را داند، به آرزو و مرادِ خود برسد و هرکه به مشورتِ خرد کار کند، هرگز پشیمان نشود.

;خرد چون نداری بیاموزدت ;چو پژمرده گردی برافروزدت
;خرد بی میانجی و بی رهنمای ;بداند که هست این جهان را خدای

بزرگی گوید: هنرِ مرد از نیکبختی و هنر نیکبختی از فردست، و هنر فردْ سلامت یافتن است و هنرِ سلامت، گذاشتن این جهان است به رضای خدای.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۳ ، ۱۰:۳۰
مجید کمالی

گوهر لطایف / حکایات تاریخی

جمعه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۳، ۱۰:۲۸ ق.ظ

مرگ اسکندر

گویند: اسکندر آرزو کرد که بداند که اجل وی کجا رسد. دانایی وی را خبر کرد که اسکندر جایی میرد که زمین آهنین بود و آسمان زرّین. چون به دامغان رسید در صحرا رنجور شد، زره را بیفکندند، اسکندر بر آن خفت و سپری زرّین سایه بان وی کردند. اسکندر آن را بدید یاد آورد که اجل نزدیک آمد. نامه ای نبشت به مادر خود که بداند این جهان را مادرْ مرگست و پدرْ فنا و پیش هر کس که باشد امانت بود، و امانت را باز خواهند. و ماه چون تمام شد بکاهد، چون بکاست بیفزاید، و مرگْ بارانی است که همه جا ببارد، اگر پادشاهی من از جهان بریده شد آثار دانش من باقی ماند و هر فرزندی که مادر را دهند عاریت بود، و این جهان عاریت بود. باز سپردم و تو را سلام می رسانم و صبر می فرمایم و بدان ای مادر که چون مرا ببردند ترا ایدر بنگذارند، و اگر من با تو نرسم، تو به من درسی والسلام.

مقصود از این حکایت آن است که مَلِک و پادشاهی به کس نماند و مباهاتْ مگر به علم نباید کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۳ ، ۱۰:۲۸
مجید کمالی