خنده ی حلال

بانک لطیفه های حلال

خنده ی حلال

بانک لطیفه های حلال

خنده ی حلال
پیوندهای روزانه

۱۵۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۳ ثبت شده است

گوهر لطایف / حکایات و تمثیلات اخلاقی

دوشنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۳، ۰۷:۱۵ ب.ظ

ادبِ نیکو

از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم مروی است که: عطا نکرد هیچ پدری فرزند را بهتر از ادب نیکو. حکایت شده است که: منصور از کسانی که به زندان کرده بودند پرسید: سخت تر جفایی که بر شما رفت چه بود؟ گفتند: فرصت هایی که در تأدیب فرزندان از دست دادیم و آنها زیان کردند بر ما. گفته اند: تعلّم در کودکی، هم چو نقش است در حَجر. حسن گفت: عقل بزرگ وافرتر است از کودک امّا دلش مشغول تر است. از حکیمی پرسیدند: حدّ علم تا چه وقت باشد؟ گفت: چندان که حیات باشد، یعنی: مِنَ الْمَهدِ اِلَی اللحَّد، از گهواره تا گور.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۳ ، ۱۹:۱۵
مجید کمالی

لطایف قرآنی

دوشنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۳، ۰۷:۱۳ ب.ظ

نردبان بلند

مردی به عربی که به جهت کسب روزی نگران بود گفت:مگر آیه «و فی السماء رزقکم؛یعنی روزی شما در آسمان است»(سوره ذاریات، آیه 22) ـ را در قرآن کریم نخوانده ای؟گفت:چرا خوانده ام ولی نردبان به این بلندی از کجا گیر بیاورم؟!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۳ ، ۱۹:۱۳
مجید کمالی

لطایف قرآنی

يكشنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۳، ۰۵:۲۲ ب.ظ

روزی فردی داخل مجلس امیری گردید، و در حضور امیر یک طبق شیرینی بود.امیر به خدمتکارش گفت:یک عدد شیرینی به او بدهید.آن فرد چون شیرینی را خورد گفت:ای امیر، پروردگار متعال در سوره یس فرمود:فارسلنا الیهم اثنین امیر دستور داد یک عدد دیگر به او دادند.چون خورد گفت:ای امیر خدا می فرماید :«فعزّزنا بثالث» امیر گفت: یکی دیگر به او بدهند.چون خورد گفت:ای امیر خدا می فرماید:«فخذا اربعة منّ الطّیر».امیر گفت یکی دیگر به او دادند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۳ ، ۱۷:۲۲
مجید کمالی

لطایف قرآنی

يكشنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۳، ۰۵:۲۱ ب.ظ

فراموشی

روزی در یکی از مجالس قرآنی،حافظی می خواست از حفظ قرآن بخواند.شروع به تلاوت کرد.«بسم الله الرحمن الرحیم» «یس»دو بار همین را تکرار کرد و مدتی ساکت ماند و در جای خود نشست.یکی از حاضران پس از مدتی گفت:اگر «و القرآن الحکیم» را فراموش کردی «صدق الله العلی العظیم» را که فراموش نکرده ای!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۳ ، ۱۷:۲۱
مجید کمالی

لطایف قرآنی

يكشنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۳، ۰۵:۱۹ ب.ظ

لم بدهید!

یکی از عوام النّاس، همین که آخرین لقمه غذایش را می خورد،فوراً لم می داد و این کار را بر خودش فرض و لازم می دانست. او بدون توجه به اطرافیان و میهمانان و اشخاص محترمی که احیاناً حضور داشتند،بدین عمل مبادرت می نمود.از او پرسیدند:علّت اینکه بعد از غذا فوراً لم می دهی، چیست؟گفت:چون خدا گفته است، پرسیدند:کجا گفته؟گفت:خدا در قرآن گفته:«اکلاً لمّا».«اکل» که خوردن است و «لمّا» هم،همان لم دادن است،یعنی بعد از خوردن، لم بدهید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۳ ، ۱۷:۱۹
مجید کمالی

لطایف قرآنی

يكشنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۳، ۰۵:۱۷ ب.ظ

دوست نادان

شخصی شنیده بود که در شب قدر مستحب است هزار بار «انا انزلناه» بگویند. او نیز شب را احیا داشت و هزار بار گفت:«انا انزلنا» چون صبح شد با خود فکر کرد،نکند اشتباه خوانده و می بایست (انا انزلناه) می گفته!.چون این مسأله را از کسی سئوال کرد و دانست که اشتباه کرده، بسیار ناراحت و غمگین شد، لذا از او پرسید:حال من چه کنم؟

گفت:این که کاری ندارد. هزار بار بگو «هُ هُ هُ…»!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۳ ، ۱۷:۱۷
مجید کمالی

لطایف قرآنی

يكشنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۳، ۰۵:۱۵ ب.ظ

خاطی مست یا قاری بلخ؟

آورده اند:در بلخ، محتسب مستی را به سرای امیر حاضر کردند تا بروی حدّ شرعی بزنند. امیر به آن شخص خطاب کرد: چرا شراب نوشیدی و کسوت معصیت پوشیدی و عقل شریف را به مستی و بیهوشی گرفتار ساختی؟ آن مرد گفت:«سبحانک هذا بهتان عظیم». (سوره نور، ایه 16)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۳ ، ۱۷:۱۵
مجید کمالی

لطایف قرآنی

يكشنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۳، ۰۵:۱۳ ب.ظ

پیامبر دروغی

شخصی به نام نصر اللّه ادعای پیامبری کرد. او را گرفته و نزد خلیفه بردند.خلیفه از او پرسید: حال که ادعا می کنی فرستاده ی خدا هستی، ایا ایه ای از قرآن بر نبوت تو دلالت می کند. پیامبر دروغی فوراً این ایه را خواند: «إذا جَاء نصرُ اللّهِ و الفَتحُ». (سوره ی نصر ـ ایه ی 1)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۳ ، ۱۷:۱۳
مجید کمالی

لطایف 6

يكشنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۳، ۰۵:۱۱ ب.ظ

1. مؤذنی اذان می گفت و مردم به تعجیل و شتاب ، روی به مسجد می نهادند و برای صف نماز جماعت از هم سبقت می گرفتند. ظریفی حاضر بود گفت: واللّه اگر مؤذن به جای حَی عَلی الصلاة، حَی علی الزکات می گفت، مردم در فرار از مسجد بر همدیگر سبقت می گرفتند!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۳ ، ۱۷:۱۱
مجید کمالی

لطایف قرآنی

يكشنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۳، ۰۵:۰۹ ب.ظ

مهمان زیرک

در بغداد میهمانی به خانه شیخی آمد. شیخ به مرید خود گفت: «ویطعمون الطعام». (سوره ی انسان، آیه ی8) «به فکر غذا باش» مرید گفت: «وجوه یومئذ ناضرة». (سوره ی قیامت، آیه ی22) «با کمال میل اطاعت می کنم» شیخ گفت: «هل أتاک حدیث الغاشیة». (سوره ی غاشیه، آیه 1) مرید زین اسب را برداشت تا به بازار برد و بفروشد. از قضا بادی شدید وزیدن گرفت و زین را در شط انداخت. نا امید برگشت. شیخ چون مرید را دست خالی دید، گفت: «إذا وقعت الواقعة». (سوره ی واقعه، آیه ی1) واقعه و اتفاقی رخ داد! مهمان که مردی تیزهوش و زیرک بود، فوراً دست به دعا برداشت و گفت: «اللّهم ربّنا أنزل علینا مائدة من السمآء». (سوره ی مائده، آیه ی 114) «خداوندا! روزی ما را از آسمان فرو فرست»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ فروردين ۹۳ ، ۱۷:۰۹
مجید کمالی