خنده ی حلال

بانک لطیفه های حلال

خنده ی حلال

بانک لطیفه های حلال

خنده ی حلال
پیوندهای روزانه

۱۱۵ مطلب با موضوع «داستانهای آموزنده» ثبت شده است

گوهر لطایف / اندر حکایت خلفای عباسی

جمعه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۳، ۱۰:۲۲ ق.ظ

حسادت خلیفه

در سال 137 ق ابومسلم خراسانی به دستور منصور کشته شد، علت قتل ابومسلم آن بود که در زمان سفاح آن دو نفر به حج رفته بودند و ابومسلم به اعراب لباس می بخشید و چاه های آب را مرمت می کرد و راه ها را برای رفت و آمد می ساخت و بدین جهت او مشهور و خوشنام شده بود، منصور بر او حسادت کرد. منصور پس از رسیدن به خلافت، حیله ها به کار برد و عاقبت ناجوانمردانه او را به قتل رساند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۳ ، ۱۰:۲۲
مجید کمالی

گوهر لطایف / در باب دوستی و دشمنی

جمعه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۳، ۱۰:۲۰ ق.ظ

کارِ تمام

بزرگی گوید: هر آن کس که کاری پیش گیرد و غیر آن در دل اندیشد، هرگز آن کار تمام نشود؛ زیرا که مُغنّی اگرچه سخت استاد بود، نتواند به دست چیز دیگری گفتن و زدن.

دانایی گوید: کاری که کردن آن ناکرده اولی تر، در آن رنج نباید بُردن که اگر رنج برد، ندامتْ کِشته باشد و حسرتْ دِروده.

حکیمی را پرسیدند که: کدام حق است که به خَلق زشت نماید؟ گفت: خویشتن را ستودن اگرچه به استحقاق ستاید. گفتند: کدام داد است که بی داد آرد؟ گفت: جوابِ درشت دادن. ستم زده بدتر از چوب زده، و مرگْ خوش تر از بیم، که هرکه بیم دارد، هرگز بی غم و اندوه نبود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۳ ، ۱۰:۲۰
مجید کمالی

گوهر لطایف / ماه محرّم در یک سفرنامه

جمعه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۳، ۱۰:۱۷ ق.ظ

محرّم در یزد

در یزد مراسم ماه محرم با چنان شور و حرارتی برگزار می شود که بعضی اوقات به یک التهاب مذهبی مبدل می گردد. در میدان، که مقابل مدخل اصلی بازار واقع شده، چوب بست بزرگی تعبیه شده که نماینده یک نوع تابوتی است به نام «نخل» و هر سال آن را با شال و آیینه می پوشانند. این دستگاه عجیب و غریب به وسیله صدها تن مرد، دور میدان حمل می شود. این مردان در زیر نخل اجتماع می کنند تا ثواب حرکت دادن آن نصیب شان شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۹۳ ، ۱۰:۱۷
مجید کمالی

گوهر لطایف / ساسانیان و ورود اسلام به ایران

پنجشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۳، ۱۱:۰۱ ق.ظ

جرأت و شجاعت

بهرام گور ابتدا پادشاهی خوش گذران بود، این کار موجب شد پادشاهان اطراف به کشورش طمع ورزند، چون خبر حمله پادشاهان همسایه را به ایران شنید، خوش گذرانی را رها کرد و به جنگ دشمن شتافت، او دستور داد هفت هزار گاو نر را بکشند و پوست آنها را با خود بُرد و هفت هزار کره اسب یک ساله هم همراه خود برد. شب ها حرکت می کرد و روزها خود را پنهان می ساخت تا به یک منزلی دشمن رسید. او دستور داد پوست گاو را باد کردند و در آن سنگ ریزه ریختند و چون خشک شد به گردن اسب ها آویختند و آن ها را شبانه رها کردند و به پشت اردوگاه خاقان راندند، از آن پوست ها و ریگ ها و دویدن کره اسب ها چنان هیاهو برخاست که ترکان سخت ترسیدند و اردوگاه را رها کردند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۳ ، ۱۱:۰۱
مجید کمالی

گوهر لطایف / حکایات و لطایف

پنجشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۳، ۱۰:۵۸ ق.ظ

مرغ زیرک

طلحک را به مهّمی پیش خوارزمشاه فرستادند. مدتی آن جا بماند، مگر خوارزمشاه رعایتی چنان که او می خواست، نمی کرد. روزی پیش خوارزمشاه حکایت مرغان و خاصیّت هر یکی می گفتند. طلحک گفت: هیچ مرغی از لک لک زیرک تر نیست. گفتند: از چه دانی؟ گفت: از بهر آن که هرگز به خوارزم نمی آید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۳ ، ۱۰:۵۸
مجید کمالی

گوهر لطایف / حکایات و لطایف

پنجشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۳، ۱۰:۵۵ ق.ظ


دنیای کثیف

محمدبن اسماعیل (معروف به خیرالنساج) عارفی سیه چرده بود. چون به حج رفت، مردی او را دم دروازه حرم گرفت که تو برده من هستی و اسمت هم خیر است. مدتی چنان بگذشت و او را به بافندگیِ خز، وادار کرده بود. سپس دانست که وی برده نیست و نام او نیز خیر نبوده است. خیر به او گفت: حلالت کردم و از تمام کارهایی که کردم گذشتم و جدا شد. گویند: مردی به نزد او آمد و گفت: ای پیر! دیروز هنگامی که رشته هایت را فروختی و پول آن را به لنگی که به کمر داشتی بستی، من از پشت سر تو آمدم و آن را باز کردم، از آن وقت تا کنون دست من خشکیده است. خیر، خندید و به دستش اشاره کرد تا باز شد و گفت: درم ها را در راه نیازت خرج کن و دیگر چنین کاری مکن. پس از مرگش او را در خواب دیدند و پرسیدند: خدا با تو چه کرد؟ گفت: خدا مرا از دنیای کثیف شما خلاص کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۳ ، ۱۰:۵۵
مجید کمالی

استبداد زیاد بن ابیه

چون امیرالمؤمنین حسن علیه السلام از کار خلافت نزول کرد، حکومت و پادشاهی به معاویه تعلّق گرفت و او کوفه را به مغیرة بن شُعبه و بصره به زیاد بن ابیه داد و نسبت زیاد به ابوسفیان قبول کرد و او را برادر خواند و دمشق را دارالملک ساخت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۳ ، ۱۰:۵۳
مجید کمالی

گوهر لطایف / حکایات و لطایف اخلاقی

پنجشنبه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۳، ۱۰:۵۰ ق.ظ

زیرکی و حزم

پرسیدند از عالمی: حَزْم چیست؟ گفت: تفکّر در عواقب امور. معاویه با عمرو عاص گفت: زیرکی تو چه حدّ دارد؟ گفت: در امری داخل نشدم مگر طریق بیرون شدن بدانستم. گفت: لیکن من در امری داخل نشوم که اراده بیرون شدن از او داشته باشم. و در حکمت گفته اند: اگر راهی گشاده بینی حذر کن مبادا راه بیرون شدن آن تنگ باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۹۳ ، ۱۰:۵۰
مجید کمالی

مهمان ماندگار

چهارشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۳، ۰۷:۵۰ ب.ظ

مردی به مهمانی دوستش رفت و تمام روز را در خانه او بود و از هرجهت در فرحناکی را بر صاحبخانه بسته بود . وقتی شب شد و هوا رو به تاریکی نهاد ، صاحبخانه بدون این که چراغی روشن کند ، کنار مهمان نشست و با او مشغول صحبت و گفت وگو شد .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۳ ، ۱۹:۵۰
مجید کمالی

ملّا نصرالدین

چهارشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۳، ۰۷:۴۳ ب.ظ

در ادبیات هر کشوری، طنز و لطیفه وجود دارد. یکی از شخصیت های طنز آمیزی که شهرت بسیار فراوانی دارد، ملّانصرالدین است. ایرانی ها او را به نام «ملّانصرالدین» می شناسند؛ امّا عرب ها و مردم بعضی از کشورهای تازه استقلال یافته شوروی سابق و ترکیه و یونان، او را با نام هایی مثل حاج نصرالدین، هجا نصرالدین، نصرالدین خواجه، خواجه نصیرالدین و ... می شناسند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۳ ، ۱۹:۴۳
مجید کمالی