پنجشنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۳، ۰۵:۲۳ ب.ظ
راهی برای خوابیدن
در دوره آموزشی معمولاً بعد از نماز صبح نمی گذاشتند کسی بخوابد.اما اگر کسی خوابش می آمد،یک راه وجود داشت؛(آن هم این که) باید می رفت وضو می گرفت و نماز می خواند.بعد سرش را از روی مهر برنمی داشت و همانطور در (حال) سجده می خوابید. در این صورت هیچ کس حق بیدار کردن او را نداشت. یعنی جایز بود که هر کس می خواهد،به این ترتیب چرتی بزند.به چنین کسی می گفتند از خوف خدا غش کرده.
|
پنجشنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۳، ۰۵:۲۱ ب.ظ
یا حضرت عباس
در روایتی از برادر (پاسدار) مرندی آمده است:خاطره ای که از جلسات مشترک با ارتش … دارم،این است که در یک قرارگاه تاکتیکی مشترک (سپاه و ارتش)،نماز جماعت می خواندیم،یک روز هنگام نماز از یکی از سرهنگ های ارتش خواستند که پیش نماز شود.پای سرهنگ به شدت آسیب دیده بود.و او این خواسته را رد کرد.چند نفر از فرمانده هان ما از جمله شهید بروجردی اصرار کردند.
|
پنجشنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۳، ۰۵:۱۸ ب.ظ
حسن مرده است
علیرضا نقی زاده
زنی که فرزندش(به نام حسن)،به سفر رفته و از وی خبری نرسیده بود،نزد مردی آمد و گفت: لطفاً جهت رفع نگرانی من تفألی به قرآن مجید بزنید.
آن مرد قرآن را گشود و اتفاقاً این آیه آمد:)طوبی لهم و حسن مآب).و آن مرد به اشتباه آیه را چنین خواند: «طوبی لهم و حسن مات»، یعنی حسن مرده است. زن بیچاره با شنیدن این سخن،ماتم زده شد و از هوش برفت.
|
پنجشنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۳، ۰۵:۱۶ ب.ظ
پهلوان مغرور
سید جعفر موسوی
گویند: پهلوانی مغرور که بسیاری از پهلوانها را به زمین زدهبود، در چهار سوی بازار مانند گاو شاخ دراز سر و صدا میکرد و به خود میبالید تا آنکه سر به سوی آسمان بلند کرد و گفت: ای خدا، همه را زمین زدم، الحال جبرئیلت را بفرست تا او را نیز بر زمین زنم!
|
پنجشنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۳، ۰۵:۱۴ ب.ظ
بخیل زیرک
بخیلی به کوزه گری سفارش داد برایش کاسه و کوزه ای را بسازد،کوزه گر پرسید:بر کوزهات چه بنویسم؟بخیل گفت: بنویس:) …فمن شرب منه فلیس منّی… )؛یعنی هر کس ازآن بنوشد، از من نیست!(سوره بقره،ایه249)کوزه گر پرسید: بر کاسهات چه بنویسم؟ بخیل گفت: بنویس:)…و من لم یطعمه فانّه منّی… )؛ یعنی هر کس از آن نخورد ،او از من است.(سوره بقره،ایه249)
|
پنجشنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۳، ۰۵:۱۲ ب.ظ
خجالت و پشیمانی
یک روز،در زمانی که معاویه حاکم شام بود و همه اعیان شام و جاز و عراق حاضر بودند،عقیل بن ابیطالب،در دمشق معاویه نشسته بود.معاویه بر سبیل ظرافت گفت:ای اهل شام و حجاز و عراق ایا ایه )تبت یدا ابی لهب و تب) را شنیده اید؟
گفتند:بلی.معاویه گفت:ابی لهب عموی عقیل است.
عقیل گفت:ای اهل شام و حجاز و عراق ،ایا ایه )و امراته حمالة الحطب.فی جیدها حبل من مسد) را شنیده اید؟
گفتند: بلی.گفت:این )حمالة الحطب) عمه معاویه است.
معاویه از ظرافت خود پشیمان شد و از آن جواب خجل گشت.
|
چهارشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۳، ۰۳:۵۳ ب.ظ
شیطان را خفه کرد
مردی مشغول غذا خوردن بود،شخصی به او گفت:«بسم الله الرحمن الرحیم گفتی یا نه؟»
گفت:«خیر،مگر چه اشکالی دارد؟!»
آن شخص جواب داد:«اگر بسم الله نگویی، شیطان در غذا خوردن با تو شریک می شود».
|
چهارشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۳، ۰۳:۵۱ ب.ظ
1. سهم برادری
مسکینی به نزد امیر آمد و گفت: به
مقتضای آیه «أِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ اِخْوَةٌ»؛
«مؤمنان برادر یکدیگرند.» مرا در مال
تو سهمی است؛ چرا که برادرت هستم.
امیر گفت تا یک دینار به او دادند.
مسکین گفت: ای امیر! این مبلغ
کم است.
امیر گفت: ای درویش! تنها تو برادر
من نیستی، بلکه همه مؤمنان عالم برادر من
هستند. پس اگر مال مرا به همه ایشان
قسمت کنند، به تو بیش از این نرسد.
|
چهارشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۳، ۰۳:۴۸ ب.ظ
1. غرق حتمی
یکی از بزرگان به صاحب بن عبّاد
رقعه ای در شفاعت و حمایت ظالمی
که مستوجب قتل شده بود نوشت. نوع
قتل بدین صورت بود که او را در
حوض آب، مکرر فرو برند تا وقتی که
بمیرد. صاحب بن عباد در جواب رقعه
آن بزرگ، این آیه را نوشت:
«... وَ لا تُخاطِبْنی فی الَّذینَ ظَلَمُوا اِنَّهُمْ
مُغْرَقُونَ»؛ «و درباره آنها که ستم کردند
با من صحبت مکن، که (همه) آنها غرق
شدنی هستند!»
|
چهارشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۳، ۰۳:۴۵ ب.ظ
مجادله های لفظی
دزدی سر راه یک قاضی را گرفت و گفت:برهنه شود و آنچه را که از البسه و نقود داری،به
من ده.قاضی گفت:تو کیستی:دزد گفت:سارق هستم.
قاضی گفت:از خدا نمی ترسی؟
دزد گفت:اگر از خدا نمی ترسیدم، اول تو را می کشتم و بعد مالت را می بردم.
قاضی گفت:تو حیا نمی کنی،حال آنکه پیغمبرت فرموده است:«الحیاء من الایمان».
|