خنده ی حلال

بانک لطیفه های حلال

خنده ی حلال

بانک لطیفه های حلال

خنده ی حلال
پیوندهای روزانه

لطیفه های آموزنده تاریخی

سه شنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۲، ۱۰:۵۳ ق.ظ

بازی با تسبیح 


روزی سید جمال الدین اسد آبادی در حضور سلطان عبدالحمید، پادشاه عثمانی نشسته بود و با دانه‌های تسبیح خود بازی می‌کرد.
وقتی از محضر سلطان خارج شد درباریان به او گفتند: چرا در حضور سلطان با تسبیح بازی می‌کردی؟
سید با نهایت بی‌اعتنایی گفت: چطور به کسانی که با سرنوشت میلیونها نفر بازی می‌کنند و به افراد نالایق مقام و طلا می‌بخشند، مردان با استعداد و آزادگان را به بند می‌کشند و در زندان می‌اندازند و از زشتکاریهای خود شرم و پروا ندارند حرفی نمی‌زنید اما به سید جمال الدین حق نمی‌دهید که با تسبیح خود بازی کند؟[1]
--------------------------------------------------------------------------------
1. هزار و یک حکایت اعلم الدوله ثقفی، نقل از هزار و یک حکایت تاریخی، ج 1، ص 101.

مزاح پیامبر و علی ـ علیهما السّلام ـ 


روزی حضرت رسول ـ صلّی الله علیه و آله ـ با امیرالمؤمنین ـ علیه السّلام ـ نشسته بودند و با یکدیگر خرما می‌خوردند، هر خرما که آن حضرت می‌خورد به دور از چشم حضرت امیر ـ علیه السّلام ـ دانه آن را نزد او می‌گذارد. وقتی خرماها تمام شد هسته‌های او بیشتر شده بود و در نزد آن حضرت هیچ هسته‌ای نبود. پس پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ به شوخی فرمود: هرکس هسته خرمای بیشتری نزد او جمع شده باشد پرخور است. حضرت امیر ـ علیه السّلام‌ـ در جواب گفت: هر که خرما را با هسته خورده باشد پرخور است![1]
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . لطائف الطوایف، ص 9.


خونسردی
همسر یکی از حکیمان و فرزانگان با او به جدال پرداخت. زن ناسزا می‌گفت. اما فیلسوف سکوت اختیار کرده بود و زن همزمان با جدال با شوهر به شستن لباس مشغول بود و فیلسوف مشغول مطالعه بود. ناگهان خشم زن بالا گرفت و آبهای چرکین را که در طشت لباسشوئی بود بر سر او ریخت و کتاب و لباس و سر و صورت فیلسوف را خیس کرد.
حکیم سر از کتاب برداشت و خطاب به زن گفت: تا به حال مثل ابر، رعد و برق می‌کردی اکنون باران باراندی![1]
--------------------------------------------------------------------------------
[1] .درسهایی از تاریخ، ص 341


حاضرجوابی
همانگونه که در قرآن آمده است خداوند تا روز قیامت به ابلیس طول عمر داده است. روزی ابوحنیفه به «مؤمن الطاق» گفت: امام و مقتدای تو که امام جعفر صادق ـ علیه السّلام ـ است درگذشت.
مؤمن الطاق پاسخ داد: امّا مقتدای تو را تا روز قیامت مهلت داده‌اند!
مهدی عباسی از این حاضر جوابی خندید و ده هزار درهم به او بخشید.[1]
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . کشکول شیخ بهائی، دفتر اول. 8


- صبر و سپاس 


زنی زیبا و بیابان نشین که همسری زشت‌رو داشت در آئینه نگرست و به شوهر خود گفت: من امیدوارم که هر دو به بهشت برویم.
مرد گفت: از چه رو؟
زن در جواب گفت: از آن جهت که من به تو مبتلا شدم و صبر پیشه کردم و خداوند مرا به تو عطا کرد و تو به این نعمت شکرگزاری و همانگونه که می‌دانی شکرگزار و صبر کننده هر دو به بهشت می‌روند.[1]
--------------------------------------------------------------------------------
[1] . کشکول شیخ بهائی، دفتر سوم. 


سایت اندیشه قم

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۲/۱۲/۲۷
مجید کمالی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">