خنده ی حلال

بانک لطیفه های حلال

خنده ی حلال

بانک لطیفه های حلال

خنده ی حلال
پیوندهای روزانه

..:: وقت اضافی برای خدا ::..

سه شنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۲، ۱۱:۴۷ ق.ظ


 

هر روز چقدر «کارهای تأسّف‌آور» انجام می‌دهیم که اگر به آنها فکرکنیم، مغزمان سوت می‌کشد.

حالا اگر این «کارهای تأسّف‌آور» را نسبت به هفته و ماه و سال محاسبه کنیم، چطور...؟!!!

برخی از این «امور تأسّف‌آور» را با هم مرور کنیم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۲ ، ۱۱:۴۷
مجید کمالی

40 نکته کلیدی در زندگی

سه شنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۲، ۱۱:۴۲ ق.ظ


نکات بسیار مهمّی که می‌تواند در زندگی روزمرّه ما انسانها بسیار مؤثر افتد.


40  حرف زندگی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۲ ، ۱۱:۴۲
مجید کمالی

دانستنیها

سه شنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۲، ۱۱:۳۹ ق.ظ


 

بسیاری از مواقع، اموری را می‌بینیم و می‌شنویم که باور آنها برای ما مشکل است، ولی با کمی دقت و مطالعه می‌توانیم به صحت آنها پی برده و در برخی موارد از وجود این امور لذت برده و در برخی موارد از خلقت این امور، به عظمت خالق و باعث آنها پی ببریم.

در ادامه مطلب، برخی از این امور ذکر می‌شود.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۲ ، ۱۱:۳۹
مجید کمالی

انسان باید خندان باشد

سه شنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۲، ۱۰:۵۶ ق.ظ

ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه می نویسد: در خبر آمده است که روزی حضرت عیسی متبسم و خندان بود، حضرت یحیی گفت: «مالی اراک لامیا کانک آمن؛ چه شده که تو را در حال لهو و خوشی می بینم مثل این که تو(از عذاب خدا) ایمن هستی؟»

حضرت عیسی علیه السلام گفت: «مالی اراک عابسا کانک آیس؛ تو را چه شده که تو را عبوس و غمگین می بینم مثل این که(از رحمت خدا) مأیوسی؟»

لذا گفتند: ما نمی رویم تا وحی نازل شود پس خدا به آن دو وحی فرمود: «احبکما الی الطلق البسام احسنکما ظنا بی؛ بهترین شما دو تا در نزد من آن کسی است که چهره اش متبسم و خندان باشد و به من خوش گمانتر باشد.»[1]

 

پی نوشت: 


[1] سرمایه سخن ، ج 2، ص 349.


منبع : کتاب گنجینه جواهر یا کشکول ممتاز، اثر مرتضی احمدیان

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ اسفند ۹۲ ، ۱۰:۵۶
مجید کمالی

مهمان شدن ملانصرالدین

دوشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۲، ۰۹:۲۸ ب.ظ

روزی ملانصرالدین به عده‌ای رسید که مشغول غذا خوردن بودند. رفت جلو و گفت "السلام یا طایفه‌ی بخیلان!"
یکی از آن‌ها گفت: "این چه نسبتی است که به ما می‌دهی؟ خدا گواه است که هیچ‌ یک از ما بخیل نیست."
ملانصرالدین گفت: "اگر خداوند این طور گواهی می‌دهد، از حرفی که زدم توبه می‌کنم، و نشست سر سفره‌ی آن‌ها و شروع کرد به غذا خوردن."

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۲ ، ۲۱:۲۸
مجید کمالی

ما نوح را فرستادیم

دوشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۲، ۰۹:۲۵ ب.ظ

روزی ملانصرالدین بالای منبر رفت و یک آیه خواند : " و ما نوح را فرستادیم... " بعد هرچه کرد ادامه آیه را یادش نیامد تا اینکه یکی از حضار گفت : ملا معطلمون نکن.اگه نوح نمی یاد یکی دیگه رو بفرست!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۲ ، ۲۱:۲۵
مجید کمالی

شکایت الاغ

دوشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۲، ۰۹:۲۵ ب.ظ

الاغ ملانصرالدین روزی به چراگاه حاکم رفت. حاکم از ملا نزد قاضی شکایت کرد. قاضی ملا را احضار کرد و گفت : ملا ماجرا را توضیح بده. ملا هم گفت : جناب قاضی. فرض کنید شما خر من هستید. من شما را زین می کنم و افسار به شما می بندم و شما حرکت می کنید. بین راه سگها به طرفتان پارس می کنند و شما رَم می کنید و به طرف چراگاه حاکم می روید. حالا انصاف بدید من مقصرم یا شما؟!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۲ ، ۲۱:۲۵
مجید کمالی

اسب من کو

دوشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۲، ۰۹:۲۴ ب.ظ

ملانصرالدین در عرصه ی مسابقه بر اسبی بنشست و یال اسب در دست گرفت. اسب تاختن آورد و ملا از پشت آن لغزید و از ابتدای یال به انتهای دمب آن رسید ! پس آواز در داد: آهای! آهای ...! این اسب تمام شد یک اسب دیگر بیاورید!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۲ ، ۲۱:۲۴
مجید کمالی

خر بگیری

دوشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۲، ۰۹:۲۴ ب.ظ

زمون قدیم داروغه ها برای جمع آوری خراج و مالیات حاکم الاغ ها را می گرفتند . 
یک روز زمان خر بگیری ملا نصر الدین با عجله و شتابان وارد خونه ای شد.
صاحبخونه گفت :چی شده؟ ملا گفت : بیرون دارن خر میگیرن
صاحبخونه گفت: خر میگیرن چه ربطی به تو داره؟ 
ملا گفت : مامورین آنچنان عجله داشتن که میترسیدم اشتباها مرابه جای خر بگیرن.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۲ ، ۲۱:۲۴
مجید کمالی

خویشاوندی

دوشنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۲، ۰۹:۲۴ ب.ظ

یک روز ملانصرالدین خرش را به سختی می زد و رهگذری از آنجا می گذشت و پرسید که چرا می زنی گفت ببخشید اگر می دانستم که با شما خویشاوندی دارد این کارو نمیکردم!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۹۲ ، ۲۱:۲۴
مجید کمالی