خنده ی حلال

بانک لطیفه های حلال

خنده ی حلال

بانک لطیفه های حلال

خنده ی حلال
پیوندهای روزانه

لطایف الامثال

دوشنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۳، ۰۷:۲۴ ب.ظ

اندک بسیار

«اَلشَّرُّ قَلیلهُ کَثیرٌ؛ شرّ، اندکِ او بسیار است.»

مصنّف این کتاب در مدایحِ خوارزمشاه سعید ابوالمظفر گوید:

;یک ذرّه کینه ی تو جهانی کند خراب ;زهر را چه اندک است فراوان کند ضرر

این مثل آن جا باید گفت که کسی شرّ را و اگر چه اندک باشد، خُرد انگارد و به خاطر نیارد که یک ذره زهر، ده کس را بِکُشد و ده من تریاک یک مرده را زنده نکند.

عِتاب

«شَرُّ اِخوانِکَ مَنْ لاتُعاتِبُ؛ بدترین برادران تو آن است که تو با او عتاب نکنی.»

با دوست عتاب کردن بهتر از دست از او داشتن و او را فرو گذاشتن به حکم آن که در عتاب، امیدِ باز آمدن به دوستی و اجتماع است و در فرو گذاشتن آن، خوفِ فراموشی کردن و جدایی.

این مثل آن جا باید گفت که از دوستی و برادری جفایی بینی که دلت نخواهد که بعد از آن با او عتاب کنی و یاد آن به زبان آری.

خاموشی

«الصَّمتُ حِکَمٌ و قلیلٌ فاعلُه؛ خاموشی حکمت است و اندک است که خاموشی نگاه دارد.»

چنین گویند که لقمانِ حکیم به نزدیک داوود پیغمبر علیه السلام در آمد و داوود زره می ساخت. لقمان خواست که بپرسد این چیست این که می کنی؟ باز خویشتن را نگاه داشت و نپرسید. در این میان خود آن زره تمام شد و داوود در پوشید و گفت: چه نیکو وسیله ای است جنگ را! لقمان از آن خاموش بودنِ خویش شادمانه گشت و این ضرب المثل را گفت.

این مثل آن جا باید گفت که کسی را از خاموشی خبری رسد یا خواهی تا کسی را بر خاموشی تحریص کنی و او را از بسیار گفتن باز داری.

سراب

«لَیْسَ بِاَوَّلِ مَنْ غَرَّهُ السَّرابُ؛ نیست نخستین کسی که بفریفت او را سراب.»

اصل این مثل آن است که مردی از دور سرابی دید، پنداشت که آب است. به اعتمادِ آن قدم در راه نهاد و آب برنداشت. چون آن جا رسید، سراب دید، از تشنگی هلاک شد و این مثل در حقِّ او بگفتند.

این مثل آن جا باید گفت که کسی به ظاهرِ چیزی فریفته شود؛ چون بیازماید باطنِ آن چیز را به خلافِ ظاهر یابد و رنجور و غمناک گردد.

شعر، حکمت

«اِنِّ مِنَ الشِّعرِ لَحِکَما؛ به درستی و راستی که شعر، حکمت است.»

این لفظ از پیغمبر صلی الله علیه و آله است. در شرح این لفظ گویند که: شعر سخنی باشد نافع و پندی باشد که مردم را شنیدنِ آن، از مواردِ جهالت و ضلالت منع کند و باز دارد و هر کلمه ای که مردم را به افعال محمود خواند یا از افعال مذموم دور گرداند، آن کلمه را حکمت و حِکَم گویند. این مثل آن جا باید گفت که کسی شعری خوب آراسته به الطاف حکمت و اصنافِ موعظت روایت کند.

فروتنی

«تاجُ المُروَّةِ التواضُع؛ افسرِ مروّت و نیکوکاری، فروتنی است.»

تفسیر این مثل آن است که فروتنی و تواضع از همه ی خصال گزیده و اخلاقِ پسندیده، بِه است.

چنین گویند که یکی از ملکانِ عاقل و پادشاهانِ فاضل، فرزندان را در پیش نشانده بود و پند می داد و می گفت: اگر شما خواهید تا همه ی خلایق را به دادنِ مال و بخشیدن نوال (عطاء) دوستِ خویش گردانیده، مالِ شما نماند و خزینه خالی گردد و به هیچ چیز از این مقصود نرسد. اما در فروتنی و تواضع و روی تازه و پرسیدنِ خوش کوشید که این افعال همه ی خلایق را دوستِ شما گرداند بی آن که از خزاینِ اموالِ شما چیزی کم گردد و نقصان پذیرد.

گنج تواضع را پایان نیست و چندان که از تواضع، دوستی به دست آید، از تکبر هزار چندان دشمنی به دست آید.

این مثل آنجا باید گفت که از کسی تواضع و خوش پرسیدن و مراعات و زبان شیرین مشاهدت کنی.

نصیحت

«اَلدِّینُ النَّصیحةُ؛ دین نصیحت است.»

این لفظ پیغمبر صلی الله علیه و آله است و تمامش این است که پیغمبر صلی الله علیه و آله را گفتند که نصیحتِ که را باید کرد؟ پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: خدای را و پیغمبرِ او را و ائمه ی مسلمانان را و عامه ی خلق را.

علما گفته اند که: نصیحت خدای را از بزرگان آن باشد که طاعتِ او را به اخلاص بگزارند و آن چه کنند از عمل، از بهرِ خدای تعالی کنند.

نصیحت پیغمبر صلی الله علیه و آله را از امت آن باشد که دعوتِ او را قبول کنند و به نبوتِ او ایمان آرند و به خلافِ آن چیزی در ضمیر ندارند.

نصیحت ائمه ی مسلمین را از مسلمانان آن باشد که به فتوای ایشان کار کنند و قولِ ایشان را در دین معتبر شناسند و نصیحت از عامه ی خلق یکدیگر را آن باشد که دیگری را همان خواهند که خویشتن را.

رأی پیر

«رَأیُ الشَّیخِ خَیْرٌ مِنْ مَشهدِ الغُلامِ؛ رأی پیر بهتر است از مشاهده کردنِ جوان.»

این مَثَل، امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه السلام گفته است در بعضی از جنگ ها.

چون اسکندر به عالم گرفتن برخاست و از خطه ی خویش حرکت کرد، هر کجا در مضیقی بماندی و لشکرش عاجز شدی، به حکیمِ بزرگ ارسطو نامه نوشتی و صورتِ حال باز نمودی و از رأی او استمداد نجات کردی و بر آن گونه که ارسطو جواب نوشتی و او را بر صواب ارشاد فرمودی، سکندر بر آن برفتی و از آن گرفتاری خلاص یافتی و بیشتر ممالکِ عالم به نامه و هدایتِ ارسطو گرفت.


منبع : رشیدالدین وطواط ،  مجله  گنجینه > بهمن 1381، شماره 23 صفحه 63

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۱/۱۸
مجید کمالی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">