خنده ی حلال

بانک لطیفه های حلال

خنده ی حلال

بانک لطیفه های حلال

خنده ی حلال
پیوندهای روزانه

لطایف و حکایات اخلاقی

پنجشنبه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۳، ۰۵:۳۲ ب.ظ

عقل

عقل در لغت به معنی حبس و منع است و در کتاب کریم به معنی فهم استعمال شود. گفته اند: عاقل آن بود که او را از نفس خویش رقیب و مانعی از شهوات باشد. و گفته اند: آنکه نفس خود از محارم منع توان کرد. و گفته اند: عقل، نظر در عاقبت اشیاء است و بالجمله عاقل آن بود که کار صواب کند و احمق آنکه کار ناصواب کند. از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم مروی است: اکتساب نکرد هیچ کس بهتر از عقلی که او را به هدایت دلالت کند و از هلاکت باز گرداند.

* * *

گفته اند: حُمْق، سلب می کند سلامت را و میراث می دهد ندامت را و عقل، وزیری است رشید و پشتی است سعید. هرکه او را اطاعت کند او را نجات دهد و هرکه معصیت کند هلاک کند. گفته اند: اگر مصوّر شود عقل، روشن گردد با او شب ظلمانی و اگر مصوّر گردد جهل، تاریک می گردد و با او روز نورانی. و عقل به تجارب و وقایع زمان بیفزاید و آن عقل اکتسابی بود و بعضی مردم عقل غریزی در ایشان وافر باشد و اکتسابی ناقص و بعضی برعکس. و هرکه را عقل غریزی وافر باشد عقل اکتسابی زود حاصل کند و الاّ دیر حاصل کند.

از حکیمی پرسیدند: عقل شخص، به چه دانیم؟ گفت: به صواب کلام او. گفتند: اگر غایب باشد؟ گفت: به نامه و هدیه و رسول و پیغام او. و گفته اند: اتمّ دلیلی بر عقل شخص. حُسن مدارات او است با مردمان.

و گفته اند: عقل، سلطان است و خصال فاضله رعیت او. چون سیاست رعیت به نیکویی ننماید سلطان او منحقل گردد. گفته اند: سه چیز اصل عقل است: مدارات با خلق و اقتصاد در معیشت، و تحبّب به مردمان، یعنی خود را در دل ایشان جای دادن و دوست گردانیدن.

اردشیر گفت: چهار چیز به چهار چیز محتاج است: حسب به ادب، و سرور به امن، و قرابت به موذت و عقل به تجربه. نوشیروان گفت: چهار چیز به چهار چیز کشاند: عقل به ریاست، رأی به سیاست، علم به تقدیر و حلم به توقیر. از حکیمی پرسیدند: اطفال را حیا بهتر است یا خوف؟ گفت: حیا نشان عقل است و خوف نشان جُبن.

* * *

گفته اند: چون آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم خبر عبادت کسی می شنید، می گفت: عقلش چون است؟ اگر می گفتند: عاقل است، می گفت: چه سزاوار است به آنکه برسد، یعنی به مقصود. و اگر می گفتند: نه عاقل است، می گفت: چه سزاوار است که نرسد. حسن گفت: سه چیز ضایع ماند: دین بی عقل، مال بی بذل، عشق بی وصل.

و گفته اند: اعتنا نیست به عبارت کسی که عقل ندارد. معاویه با حکیمی گفت: چه چیز نیکوتر است؟ گفت: عقلی که به او مروّتی طلبند با تقوای از خدا و طلب عقبا. گفته اند: عقل بی ادب حاجت است و ادب بی عقل، هلاکت. گفته اند: رسیدن به شرف قدر و منزلت بی عقل، مشرف شدن بر هلاکت است. و گفته اند: زیادتی دانشِ تلقینی، احمق را هم چو زیادتی آب شیرین است در بیخ حنظل، هرچند آب عذب بیش آشامد تلخیش بیشتر گردد. و گفته اند: عاقل بی ادب هم چو مرد شجاع بی سلاح است.

عقل و ادب

عقل و ادب هم چو روح اند و جسد؛ جسد بی روح تمثالی است و روح بی جسد بادی است. و گفته اند: عقل محتاج است به مادّه حکمت و دانش صواب هم چنان که ابدان محتاج اند به قوت از طعام و شراب. هرچیز که بسیار شود ارزان گردد مگر عقل که هر چند بیشتر گردد گران تر و با قیمت تر باشد. اگر عقل را بفروشند جز عاقل نخرد چه او قیمت آن بشناسد و فضل آن بد اند. اول شرف عقل آن است که به مال خریده نگردد. با بهلول گفتند: توانی دیوانگان را برای ما بشماری؟ گفت: دراز گردد، اما عاقلان را بشمارم و مابقی دیوانگان باشند.

زهری گفته است: هرگاه در شک باشی از عقل خود و ندانی از او آتش می جهد یا نه، او را به آتشزنه عاقلان بزن و به آن امتحان کن، اگر آتش داد فَبِها، و الاّ سنگ هرزه شناس. ابن زراره گفته است: با عقلا هم همنشینی کن خواه دشمنان و خواه دوستان که عقل بر عقل واقع می گردد و با عقل ساکن می شود.

عقل را با عقل یاری یار کن                         أمْرُهُمْ شُوری بخوان و کار کن

* * *

از کسی پرسیدند: جمیع عقل چه باشد؟ گفت: ندیده ام عقل را مجتمع در کسی تا وصف کنم. و هرچه کامل آن یافت نشود تعریف آن به حدّ میسّر نباشد.

لقمان گفت: معاشرت مکنید با احمق هر چند منظر نیکو داشته باشد. ببین شمشیر را چه منظرش نیکو و اثرش قبیح است.

جاحظ گفت: با احمقان مجالست مکن که در می آویزد به تو از مجالست یک روزه ایشان آن قدر از فساد که در نیامیزد. به تو از مجالست عقلا روزگاری آن مقدار از صلاح. چرا که فساد سخت تر، متعلّق می گردد به طببیعت ها از صلاح.

و گفته اند: عاقل کم می کند عقل خود را به مصاحبت جاهل و گفته اند: مجالست جاهل مرض عقل است. هر عاقل که با جاهل نشیند عقلش بیمار گردد. ابو الأسود دؤلی گوید: اگر خواهی بشناسی عالم را مقرون گردان به او جا هل را.

بزرگ بلایی است جاهلی که بر جهل خود مُصر باشد و جاهلی که دعوی عقل نماید. گفته اند: محنت عاقل متجاهل و جاهل متعاقل زیاد است.

درمان حماقت

دو چیز از بلاهای آدمیان است: ملامت کسی را که از جهد باز نایستد و خطاب با کسی که سخن فهم نکند. در روایت است که عیسی علیه السلام فرموده: خسته کرد مرا مداوای احمق و مانده نکرد مرا مداوای اَکمه و اَبْرصَ. این مدّعا را مولوی نظمی مشروح کرده است هر که خواهد آنجا بخواند، اوّلش این است

عیسی مریم به کوهی می گریخت                         شید گویی خون او می خواست ریخت

و گفته اند: تو می توانی احمق را از همه چیز حفظ کنی مگر از نفس خودش، که اصل آفت در نفس او است نه در خارج، و مداوا توانی کرد از همه بلا مگر از حُمق او که بی دوا باشد.

و نشان های احمق آن است که: نظر در عواقب نکند و به کسی که نشناسد اعتماد کند، وبه خود معجب باشد، و سخن بسیار کند و در جواب تعجیل نماید و به هر جانب التفات بسیار کند و از علم خالی باشد و به شتابزدگی و سَفَه و ظلم و غفلت و متابعت شهوت و لاف و افتخار موصوف. وقت توانگری سرکش گردد و وقت حاجت ذلیل و نومید شود.

* * *

ابن مقفع و خلیل با هم نشستند و صحبت علم می داشتند. چون جدا شدند، از خلیل خبر ابن مقفّع پرسیدند. گفت: او را مردی دیدم که عقلش بر علمش زاید بود. و از ابن مقفع خبر خلیل پرسیدند: گفت: او را مردی دیدم که علمش بر عقل راجع بود. و هر دو صواب گفتند، چرا که زهد خلیل در آن پایه بود که در بصره در خانه ای از نی زندگانی به سر برد و در آن خانه بمرد و شا گردان او به علم او مال ها اندوختند و در فراخی و خوشی زندگانی می نمودند. و ابن مقفّع در امر دنیا و طلب مراتب و مقاصد آن ارتکاب اموری کرد که به کشتن رفت. و گفته اند: هر که را در عقل او افزودند از نصیب رزق او کم کردند. و هیچ کس را حق عزّ و جل عقل وافر کرامت ننمود مگر از رزق او حساب نمود.

در خبر است که: هرگاه حق تعالی خواهد نعمت عبدی زایل گرداند، پس اول چیزی که از او سلب می کند عقل او است. در روایت است، هرکه را خدای عزّ و جل دولتی و نصیببی بخشد او را عقلی عاریت دهد و چون دولت او برود عقلش نیز باز گردد. از کسی پرسیدند: عقل بهتر است یا اقبال؟ گفت: عقل از اقبال است.

عقل و هوی

عامر بن ظرب گفته است: عقل خفته است و هوی بیدار است، چون خواهشی چهره گشاید، هوی سبک سوی او شتابد. اگر شخصی را توفیق مساعدت نماید عقل بیدار گردد و آن خلل دریابد و الاّ هوی بر عقل مسابقت نماید و کار از چنگ او برباید.

عقل، دوستی است که مردم از او بریده اند، و هوی دشمنی است او را متابعت نموده اند. بسا عقل ها که اسیر است در دست هوی که امیر است بر عقل ها. و گفته اند: هوی شریک است با غمی، و متابعت هوی استوارترین اسباب رَدی است، یعنی هلاک. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: فرمان مبر هوا را و اطاعت کن هرکه راخواهی. گفته اند: در قصّه یوسف آیت ها است، بزرگ ترین آن این است که: «نفس امّاره است به سوء».

علما گفته اند و روایت کرده اند: هرگاه مشتبه گردد بر تو دو امر، نظر کن کدام یک به هوی نزدیک تر است مخالفت او کن.

از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم مروی است: سه چیز مهلکاتند: بُخل که او را اطاعت کنند، و هوی که متابعت کرده شود و معجب شدن مرد به نفس خود. مِلکی با عابدی گفت: چرا مرا اطاعت نکنی که مرا بنده ای؟ گفت: اگر به نظر اعتبار در نگیری بدانی که تو بنده مرا بنده ای، چرا که تو تابع هوایی، پس او را بنده ای، و من مالک هوایم و او مرا بنده است، گفت: راست گفتی.

و گفته اند: سلطانِ مالک هوی برتر است از سلطانِ مالک دنیا.

* * *

از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم مروی است: هرکه خدای خیر او خواهد او را در دین فقیه و عالم گرداند و به عیوب نفس خود عارف و شناسا سازد. گفته اند: یعنی بینا گردانیم ایشان را به عیوب نفس های خویش. از حکیمی پرسیدند: صعب ترین چیزها بر آدمی چیست؟ گفت: شناختن عیب خویش. و بازداشتن زبان خود از سخن در آن چه او را ضرور نیست.

خواهی که عیب های تو روشن شود تو را                 یکدم منافقانه نشین در کمین خویش

امیرالمؤمنین علی علیه السلام گفت: هرگز هلاک نگردد مردی که قدر خود شناخت و گفته اند: هرکه راضی شود از نفس خویش بسیار شود ساخط بر او از مردمان.

و گفته اند: باید هر مرد آینه حال برادر خود باشد و خیر و شرّ او بنماید و چیزی پوشیده ندارد. و مردم این زمان آن دوست خواهند که از عیوب او اغماض کند و هنر و کمالات دیگران بر او بندد، فَأینَ الْوفاقُ.1

...........................................

1ـ نوادر، ص 6 ـ 1.

 

منبع:  مجله   گنجینه > مهر 1382، شماره 31 : ، صفحه 103

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۱/۲۱
مجید کمالی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">